عیدی حاج خانوم

متن مرتبط با «ای کاش آدمی وطنش را» در سایت عیدی حاج خانوم نوشته شده است

حالا که تا اینجا اومدیم!

  • قرار بود دیروز (سه شنبه) برای یک قرار کاری برم نیشابور. قصد داشتم حوالی 7 صبح راه بیفتم و کارمو سریع انجام بدم و تا ظهر برگردم شرکت (اتفاقی که در هر هفته یکی دوبار تکرار میشه) آقای همکار گفت منم میام., ...ادامه مطلب

  • راهکار مفید یک دزد محترم!

  • چهارشنبه 22 آبان ماشینمو دزدیدن! به همین راحتی. 3 روز بعد (شنبه) ماشین پیدا شد. البته بدون لاستیک و باتری و پخش و بوق(!) و روکش صندلی و ... علیرغم اینکه این موضوع هزینۀ سنگینی روی دستم گذاشت، اما با , ...ادامه مطلب

  • منّت‌گذاری‌های کودکانه

  • پردۀ اول دوران دبستان بودیم که اواسط سال تحصیلی بهمون اعلام کردن بند و بساطتون رو جمع کنین که قراره از این ساختمون قدیمی ببریمتون مدرسۀ جدید. ما هم طبیعتاً جمع کردیم و رفتیم یکی دو کوچه اونورتر تو سا, ...ادامه مطلب

  • اگر بار گران بودیم رفتیم (خداحافظی از وبلاگ)

  • حدود سه سال قبل در چنین روزهایی، من هم بخشی از لشکر شکست خوردۀ چندین هزارنفره‌ای بودم که خسته از ویرانه‌های زلزلۀ معروف بلاگفا به دنبال سرپناهی برای ن, ...ادامه مطلب

  • سوراخ دعا رو گم کردی برادر

  • . . . دوران طفولیت، به لُطف نسبتِ دور فامیلی، هرازگاهی همبازی بودیم. بر خلاف بنده که به شهادت تمام اطرافیان، آروم و بی سروصدا بودم و از ابتدای تولد، حضور یا عدم حضورم براشون یک کیفیت ثابت به همراه داش, ...ادامه مطلب

  • دوران پادشاهی

  • . . کمتر از 20 سال سن داشتم. دانشجو بودم و دنیایی داشتم مانند دیگر همقطارانم که امثال خودمون رو بدبخت‌ترین افراد مملکت می‌دونستیم! دامپروری ما (بهش می‌گفتیم دانشگاه) کافۀ بزرگی داشت که بهترین مکان بر, ...ادامه مطلب

  • من و این‌همه خوشبختی محاله

  • زیر لب مشغول مذاکره با خودم بودم:  گندت بزنن ادارۀ هواشناسی که بازم آمار اشتباه دادی. قرار بود هوا نیمه ابری باشه ولی این رگبار و توفان شدیدو کجای دلم بذارم؟ البته چندان نگران کت شلوار و پیراهن نویی, ...ادامه مطلب

  • بار گران

  • . تصوّر بفرمایید صحبتهای زیر در یک جمع چند نفره بیان میشه. . گوینده: آقا دیروز داشتم یا حسن آقا میرفتم باغ که ناگهان... . نفر اول: حسن X رو میگی؟؟؟ همونی که بچه ش معتاد شد؟! نفر دوم: نه بابا معتاد نشد که. به جرم خرید و فروش مواد گرفتنش! . . . گوینده: حالا بی خیال اینا. داشتم میگفتم که با حسن میرفتیم باغ حاجی اصغری که یهو... . نفر سوم: حاجی اصغری؟؟؟ همونی که , ...ادامه مطلب

  • آرزوی موفقیت برای دو عزیز و یک خسته نباشید جانانه به خودم!

  • سالها پیش برای دقایقی با آقای قنّاد (شیرینی پز) محترمی همکلام شدم که به مورد جالبی اشاره کرد. فرمود ما در بعضی از شیرینی ها از مواد اولیۀ با کیفیت استفاده میکنیم و در بعضی ها هم (که اسمشونو گفت ولی یادم نیست) از ضایعات شرینی های دیگه؛ و در ادامه تاکید کرد که هزینۀ آب و برق و گاز و حتی بخشی از حقوق پرسنل از همین شیرینی های گروه دوم (ضایعاتی) تامین میشه. . ال, ...ادامه مطلب

  • باید ماهیگیر باشی تا متوجه بشی

  • بخش اول (اندر باب اعتیاد) . ایام تعطیلات عید موقعیت خوبی بود برای رهایی از استخون درد ناشی از خماری! البته معنای این استخون درد و خماری رو دست اندرکاران و معتادان محترم به خوبی درک می کنن. راستی سلام. عیدتون مبارک من سعید هستم. یک مسافر. یک معتاد! (البته معتاد به ماهیگیری) . زمان: 6 فروردین مکان: میعادگاه همیشگی: منطقه گلورد. رود تجن برخلاف اعلام اداره هواشن, ...ادامه مطلب

  • ضرب المثل های بی خاصیت

  • امروز یک خرید ساده و پیش پا افتاده و البته بسیار حیاتی و ضروری باعث شد این مطلبو بنویسم. (منظورم از ضروری س.ی.گ.ا.ره که برای امثال ما بدبخت بیچاره ها حکم آب حیات داره ولی برای جلوگیری از بدآموزی! شما هرچی دوست دارین به جاش تصور کنین. مثلا قرص زیرزبونی!) وارد یک سوپر قدیمی شدم. از اونایی که هنوز هم با لفظ بقالی می شناسیم. پیرمردی پشت پیشخان بود (پیشخوان اشتبا, ...ادامه مطلب

  • اسب های گروه چهار

  • نمیدونم تا چه حد با طبقه بندی نژادهای مختلف اسب آشنا هستین. البته اگه آشنایی ندارین مشکلی نیست. چون منم بلد نیستم. اما امشب قصد دارم به صورت اجمالی نوعی تقسیم بندی (مثل همیشه غیرعلمی) رو خدمتتون ارائه بدم. باشد تا همه با هم متفقاً و جمیعاً رستگار شویم. . گروه اول) اسب هایی که به صورت وحشی و آزاد در طبیعت زندگی میکنن و دست هیچ انسانی بهشون نرسیده و امیدواری, ...ادامه مطلب

  • یک جفت چراغ و شیشۀ جلو همراه با کمی چاشنی پس گردنی!

  • برای رسیدن به محل کارم باید از 3 خیابون یکطرفه رد بشم که اگه قرار بود بی خیال مقررات شده و سریعترین راهو انتخاب کنم، روزانه حداقل یک کیلومتر در مسیرم صرفه جویی میشد. موضوع وقتی جدی تر میشه که اعتراف کنم خونه ما هم در کوچه ای یک طرفه قرار داره! به همین دلیل به طور روزانه و مستمر، باید کمی بیشتر از خیلیهای دیگه، مقررات رو رعایت کنم. البته این موضوع، به دلیل ع, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ای از سرزمین زباله ها

  • اگه از راه زمینی و جادۀ جنوب وارد شهر ما شده باشین احتمالاً در نزدیکی ورودی شهر و برای دقایقی بوی معروف و ناخوشایند کارخونه کود کمپوست و محل دفن زباله های این شهر به مشامتون خورده که به زیبایی هرچه تمام تر، فضای پرواز ملائکه رو به گند کشیده. . دقیق یادم نیست سال 86 بود یا 87 که برای چند ماه در کارخونه ای کار میکردم که در نزدیکی محل دپوی زباله ها بود. یعنی ا, ...ادامه مطلب

  • جن های پُرخور (1)

  • گیر سه پیچ داده بود که حتماً باید بره پیش یکی از دعانویس های معروف شهر. چندبار به بهانه های مختلف اومدم منصرفش کنم نشد که نشد. علیرغم اینکه ظاهراً تحصیلکرده انگلستان بود و در تمام دورانی که میشناختمش هرگز اعتقادی به مسائل ماورایی از خودش بروز نمیداد، اما از طرف دیگه، حاصل تمام عمرش در شُرُف فنا بود. ورشکستگی کارخونه و اقساط معوقه بانک و ضرر و زیانی نزدیک به 8 میلیارد تومن. مگه شوخیه؟! نمیدونم. شاید اگه منم در این موقعیت بودم در مقام غریق، به هر خس و خاشاکی که روی آب میدیدم چنگ مینداختم و حرکاتی از خودم بروز میدادم که در حالت عادی و نرمال کاملاً بعید و دورازذهنه. . سعی و تلاش چندین باره ام برای انصرافش از تصمیمی که گرفته بود فایده ای نداشت. دیدم شاید بهتر باشه که همراهیش کنم بنابراین گفتم منم باهات میام. اگه بگم کنجکاو نبودم دروغ گفتم. بهرحال افتخار ملاقات با چنین اعجوبه هایی که بنا به باور دیگران، یک لشکر جن در اختیار دارن(!) همیشه میسر نیست و فکر میکنم چنین تجربه ای به اندازۀ حروم کردم یک روز زمان از عمرمون ارزش داره.  (منم که خراب کسب تجربه ام!) . وارد منزل آقای دعانویس معروف شدیم. حدود 10 نفر قبل از ما در نوبت بودن و همگی داخل یک اتاق نشسته بودیم و ملت به نوبت میرفتن جلو و مشکلشون رو میگفتن. چیزی که برام جالب بود اینکه قبل از رفتن، تصور میکردم مراجعه کننده ها معمولا خانمها هس, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها