داوود تیر خلاص

ساخت وبلاگ

دوست عزیزی داریم که به شهادت تمامی دست اندرکاران حوزه بازاریابی و فروش در منطقه، دارای بالاترین درجه روابط عمومی و خوش برخوردیه بطوریکه همه دوستش داریم.

اما تنها ایرادی که داره اینه که تو هر شرکتی که پاشو گذاشت، در کمترین زمان ممکن فاتحۀ اون برند رو خوند و رفت!

بر همین اساس این موجود نازنین رو به نام داوود تیرخلاص می شناسیم!

واقعاً هیچکس مثل اون نمیتونه اینطوری تیر خلاص رو به سازمان بزنه و مدیران و صاحبان سرمایه رو راحت کنه که برن تو خونه هاشون بشینن و استراحت کنن!

امروز بهم زنگ زد. کلی خوش و بش کردیم. میدونستم برند تحت سرپرستیش داره نفسهای آخر رو میکشه. چیزی نگفتم تا خودش سر حرف رو باز کرد و وعده های خوبی بهم داد که پاشو بیا اینجا، کاری میکنم که فلان قدر بهت حقوق و مزایا بدن و وضعیت خراب اینجا رو جمعش کن و از این حرفها.

خندیدم و گفتم داوودجان خودت هم میدونی که اگه خورشید رو در دست راست من و ماه رو در دست چپ من بذارن محاله از دوروبر اون سازمان تو رد بشم! (چندسال قبل اونجا شاغل بودم)

ولی حاضرم دوبرابر اون مبلغ رو بهت بدم فقط به من بگی که چطور تونستی به این زیبایی و هنرمندی، فاتحه این برند معروف رو توی منطقه بخونی؟!

انفجار خنده داوود خیلی برام دلنشین بود.

خودش گرفت که منظورم اشاره مستقیم به اون جریان معروف مستراح رفتن ناصرالدین شاهه!

خلاصه روز خوبی بود. خندیدیم و خندیدیم و ... بازهم خندیدیم

:-)

«« جریان مستراح رفتن ملوکانه ناصرالدین شاه در فرنگ جهت یادآوری»»

ناصرالدین شاه در اولین سفر خود به اروپا و در کاخ معروف ورسای نیاز به قضای حاجت پیدا میکنه. بنابراین همراه با یکی از نوکران دربار فرانسه (که به زبون فارسی هم آشنا بود) میره دستشویی.

در داخل دستشویی قصر، هرچی نگاه میکنه خبری از موال سنتی ایرانی نبوده و به جاش یک کاسه بزرگ بوده (توالت فرنگی) غرورش هم اجازه نمیداده که روش استفاده از اون رو از نوکر بپرسه.

برای همین به هوش و ذکاوت شاهانه(!) خودش متکی میشه و دستمالش رو روی زمین پهن میکنه و قضای حاجت رو روی اون انجام میده!

اما بعدش می مونه که حالا با این محتویات ملوکانه چیکار کنه؟! می بینه یک پنجره کوچیک اون بالاست.

بنابراین چهارگوشه دستمال رو گره میزنه و اون رو دور سرش می چرخونه تا به شتاب و سرعت لازم برای تیک آف برسه. و پرتابش میکنه به سمت پنجره.

اما گویا نشونه گیری شاهانه، اینجا جواب نداده و دستمال میخوره به سقف و تمام محتویات به در و دیوار و سقف پخش میشه!

ناصرالدین شاه کله شو از مستراح بیرون میکنه و به نوکر میگه:

اگه بتونی این خرابکاری من رو پاک کنی یک کیسه طلا بهت میدم!

نوکر هم نگاهی به داخل میندازه و تعظیمی میکنه و با خونسردی میگه:

قربان من حاضرم به شما دو کیسه طلا بدم فقط بفرمایید با چه ترفندی روی سقف چنین حرکتی زدین!

***********************

پ.ن 1) باید عرض کنم که همین الان به خود داوود زنگ زدم و گفتم این پست رو واست نوشتم و قبل از شما اومده تو صفحه وبلاگ و داره میخونه و الان منتظر فحشهای ملوکانه ایشون هستم!

(اینو برای عزیزانی عرض کردم که قصد دارن درباره غیبت کردن به اینجانب تذکر بدن)

پ.ن 2) علیرغم اینکه بعضی مخاطبین به املای داوود توسط بنده اعتراض کرده و فرمودن که داود درسته، جسارتاً اگه اجازه بفرمایین بنده با داوود راحت ترم.

(البته بین خودمون باشه. زیاد هم اصرار ندارم. اما داوود درسته نه داود)

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : داوود, نویسنده : msjy13g بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 2:40