آخرین پست وبلاگ

ساخت وبلاگ

این نوشته به احتمال قریب به یقین آخرین پست وبلاگ در سال 96 خواهد بود. در میان ترق و توروق و دنگ و دونگ و خشم شب های جوانان همیشه در صحنه که تمرکزی برای آدمیزاد باقی نمیذارن چند مطلب رو به صورت پراکنده عرض میکنم.

(بماند اون زمان هایی هم که تمرکز داشتم خروجی دندون گیر و به دردبخوری از این وبلاگ بیرون نیومد)

.

مورد اول

.

خدای بزرگ را شاکرم که فرصتی دیگر دست داد تا مثل سنوات قبل، به فریضه و سنّت حسنۀ خاموش کردن موبایل و همچنین دوری کامل از هرآنچه به عنوان شبکه های اجتماعی می شناسیم، دست پیدا کنم (حضور بنده صرفاً در تلگرام و به صورت غیرفعال می باشد که همین مقدار هم آزاردهنده شده)

البته این مورد در سال گذشته حدود یک ماه کامل طول کشید و امیدوارم که این بار هم توفیق این رو داشته باشم که تا جای ممکن، این اتفاق دلنشین رو کِش بدم. (ولی فکر نمیکنم یک ماه. از ترس اردنگی های جناب آقای مدیرعامل!)

.

قصد دارم برای چند روز به نقطه ای از شمال کشور برم (البته نه استان های مازندران و گیلان) و به دور از هیاهو و شلوغی و در یک روستای خلوت و در کنار یک رودخانه آروم ماهیگیری کنم و در عین حال به بخت و اقبال خودم لعنت بفرستم که چرا در شهر زندگی می کنم!

ضمن اینکه لپ تاپ رو هم نخواهم برد تا این آرامش به حداعلای خودش برسه.

.

و اما برای چند روز باقیمونده:

اصولاً با دیدن فیلم از تلویزیون مشکل دارم (چه کانال های اینوری چه اونوری)

شاید به این دلیل که علاقه ندارم تعیین کنندۀ کیفیت فیلم دیدنم، دیگران باشند.

اینکه در قسمت حساس فیلم، ناگهان آگهی بازرگانی بیاد وسط ( که درحد فحش خ... و م... بهم برمیخوره)

یا اینکه امروز یک قسمت از سریالی رو ببینم و برای دیدن قسمت دوم، فکرم درگیر باشه (حالا چه یک روز، چه یک هفته)

بلکه دوست دارم فیلم مورد علاقه ام رو خودم بذارم تا هرجایی دلم خواست قطع کنم.

تا هرجایی که دلم خواست صحنه ای رو بارها و بارها عقب و جلو کنم.

و ایضاً سریال هایی که قصد دیدنشون رو دارم به صورت یکجا می بینم

که بهترین زمان هم تعطیلات عیده.

امسال بنا بر قولی که به همسر گرامی دادم، دیدن فصل های اول و دوم سریال شهرزاد در دستور کاره.

البته شاید این کار از نگاه "خودفرهیخته پندارانی" که چپ و راست در میان گُنده گویی هاشون به صورت نامحسوس، گدایی فضل و کمالات میکنن، نوعی بی کلاسی محسوب بشه!

اما واقعیت اینه که دیدن این سریال و همچنین کارهای ارزشمند و ماندگار عزیزانی مثل استاد حسن فتحی رو برای خودم افتخار می دونم.

امیدوارم توفیق تماشا و همچنین رسیدن به مرحلۀ شعور تماشاگر بودن رو داشته باشم.

.

مورد دوم

.

مدتی قبل اشاره ای داشتم به عزیز از دست رفته ای که بر اثر یک مورد بی احتیاطی و در جاده، تصادف کرد و درگذشت. پریروز خبردار شدم که دختر کوچکش هم در اثر جراحات ناشی از اون تصادف شوم، فوت کرده و همچنین همسرش هم که در کماست و بنا بر شنیده ها تا چند روز دیگه بیشتر مهمون این دنیا نیست.

درواقع موضوع خیلی ساده تر از اینهاست.

یک لحظه غفلت و دو خانواده ای که فنا رفتن.

این اتفاق برای همه ما در کمینه.

تنها نقطه مشترک در بین تمام کسانی که به قصد سفر و  از درِ منزلشون سوار ماشین شدن ولی از سردخونه سر درآوردن یک چیزه:

همه شون فکر میکردن مرگ مال همسایه ست

کمی بیشتر فکر کنیم. مرز بین موندن و رفتن باریک تر اونیه که فکر میکنیم.

.

چندی پیش یکی از عزیزان در کامنتی ازم پرسید از بین تمامی پست های وبلاگت کدومشون رو بیشتر دوست داری؟

بهش گفتم:

دوست داشتن من مهم نیست. ولی معتقدم 2 پست مفید دارم:

یکیش در مورد غذا دادن به جوجه پرنده هاست (اینجا)

و دیگری در مورد جلوگیری از تصادفات جاده ای.

بقیه رو بریز دور که به دو پول سیاه نمیارزن.

چون اگه یکیش بتونه جون جوجه پرنده ای رو نجات بده و دیگری بتونه جلوی حادثه برای حتی یک نفر رو بگیره برام کافیست.

.

عزیزان من:

اگه قصد سفر زمینی دارین خواهش میکنم چند دقیقه ای رو به مطالعه پست زیر اختصاص بدین:

دگرخرپنداری و خودجغدانگاری

.

.

مورد سوم

.

امروز ناپرهیزی بدی کردم. خدا از سر تقصیراتم بگذره.

بعدازظهر احتمالاً به دلیل بیکاری، با یکی از دوستان صحبتی شد و ناخواسته افتادم در دام اخبار (یکی از منحوس ترین واژه هایی که در زندگیم میشناسم)

موضوع استیضاح وزیر راه بود.

اما چند جمله ای از زبون نمایندگان محترم استیضاح کننده شنیدم که باز منو بهم ریخت.

راستش فکر میکردم با رفتن محمودجون از عرصه مدیریت اجرایی این مملکت، منحوسی اون هم از بین میره!

اما نمیدونستم که این دیدگاه عوامفریبی همچنان برقرار خواهد موند و توسط بسیاری از عزیزان (منجمله نمایندگان ملت) تکرار خواهد شد. 

آخه آقای محترم نماینده: به چه قیمتی حرفای صد من یه غاز میزنی؟

اون زمانی که تو همین مملکت به فاصله چند روز از هم توپولوف کاسپین سقوط کرد و پودر شد و بعد هم ایلیوشن آریاتور رفت تو دیوار، آیا کسی تونست به نورچشمی و استاد بی بدیل محمودجون بگه بالای چشمت ابروست؟

اینکه در سال گذشته 16 یا 18 هزار کشته جاده ای داشتیم، تماماً مقصرش وزیر راهه؟!

اگه اینطوره پس باعث و بانی رسیدن آمار 28 هزار کشته جاده ای سالهای نه چندان دور به این رقم، چه کسیست؟ آیا پیداش کردین و ازش تشکر کردین؟!

آخه ...شعر به چه قیمت؟! (عرض پوزش بابت بی ادبی. فکر میکنم هیچ واژه بهتری در این مورد وجود نداره)

آقایی که پشت تریبون، فاز دلسوزی مردم رو برداشتی:

اولا خر خودتی!

ثانیا: امیدوارم به حدی از شعور برسی که تفاوت بین مسوول بودن و مقصر بودن رو بفهمی.

پ.ن این بخش: اگه در دنیا از 3 نفر بدم بیاد یکیش آخوندی وزیر راه و ترابریه. فکر نکین ازش دفاع میکنم. به من چه اصلا

.

.

مورد چهارم

.

سال 96 هم تموم شد. مثل بقیه سالها. اما از حق نگذریم. واقعاً سال سختی بود. بر اساس چیزهایی که به چشم دیدم و لمس کردم عرض میکنم

همین چند ماه قبل بود که در یکی از پست هام میگفتم 43 ساله شدم و موهای سرم هیچ تمایلی به رنگ عوض کردن از خودشون نشون نمیدن. فکر نمیکردم اینطوری خودمو چشم بزنم!

سفید شدن ناگهانی بخش زیادی از موهای سرم و افت شدید و محسوس بدنی اونهم در ماه های پایانی سال 96 حداقل برای من یک نتیجه اخلاقی داشت:

.

اینکه تا قبل از اون به اشتباه فکر میکردم روند پیر شدن انسان، یک روند تدریجیست.

نخیر آقا. خیلی هم سریعه

اما خب مثل همیشه نمیگم جوونی یادت بخیر. راضیم

.

.

مورد آخر

.

طبیعتاً باید سال جدید رو تبریک بگم.

طبیعتاً باید چندین و چند عبارت "امیدوارم" رو در ابتدای چند جمله زیبا و پست سر هم قطار کنم.

اما اینهمه تبریک گفتیم و امیدوار بودیم، چی شد؟

بذارین برای یک بار تبریک نگم!

همونطور که در سوانح مختلف امسال هم تسلیت نگفتم

اجازه بدین اگه قرار باشه دعای خیری برای دوستان داشته باشم، یک دعای واقعی بکنم. واقعی از این بابت که از صمیم قلب اونو برای همه تون میخوام.

البته چیز خاصی هم نیست. همون دعای همیشگیمه:

.

امیدوارم اشتباهاتتون در هر زمان و هر مکان، تاوان کوتاه مدت داشته باشه

.

خیلی دوستتون دارم

اگه زنده و سلامت برگشتم باز هم در خدمتتون خواهم بود.

یا حق

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1396 ساعت: 4:02