آخوند یا جرّاح؟

ساخت وبلاگ

.

حوالی سالهای اگر اشتباه نکنم 73 یا 74 شمسی بود که در یکی از وزارتخونه‌ها مشغول گذراندن خدمت مقدس(!) سربازی بودم. اونجا در مقام رئیس‌دفتر یکی از گُنده‌ها انجام وظیفه می‌کردم (از آوردن نام اصلی آقای گنده معذورم)

یعنی اگه کسی قرار ملاقاتی با آقای گنده داشت، یـا تماسی گرفته میشد و با آقای گنده کار داشتن، منشی به من وصل می‌کرد تا بعد از هماهنگی های حفاظتی، خط به ایشون وصل بشه یا مراجعه کننده تشریف بیارن داخل اتاق. به زبون امروزی میشه گفت مدیربرنامه‌های آقای گنده بودم!

.

دوران خوبی بود همراه با تجربیات مختلف که شاید تکرار نشه. بسیاری از ایکس و ایگرگ هایی که جزء بزرگان این مملکت هستن رو اونجا می‌دیدیم و هرازگاهی یه چای هم در معیتشون می‌زدیم و از محضرشون کسب فیض می‌کردیم.

باری

یه روز بهم گفتن که یک نفر تو اتاقت منتظره. رفتم دیدم یه آخوند درب و داغون ایستاده. درب و داغون از این جهت عرض کردم که لباس بسیار ساده و نازکی به تن کرده بود که نهایتاً برام تداعی‌کننده یک روضه‌خون بود!

البته باید عرض کنم که در این مدت، اونقدر آخوند دیده بودم که با یک نگاه تفاوت آخوند عادی و آخوند لاکچری رو می فهمیدم! (حالااین تخصص کجای زندگی به دردم خورد رو خودمم نمیدونم)

.

با بی‌حوصلگی گفتم: بفرمایید. (ترجمه‌اش میشد چی میخوای؟!)

گفت با آقای گنده قرار ملاقات دارم (تو دلم گفتم: کی؟ تو؟؟!!)

اسمتون؟

در نهایت خضوع گفت: بفرمایید دکتر...

.

رفتم سراغ اتاق آقای گنده تا بهش اطلاع بدم و بین راه همانند کلفت کتی‌جون (فیلم سن‌پطرزبورگ) غرغر می‌کردم و زیر لب می‌گفتم:

معلوم نیست از کدوم کوره‌ دهاتی دکترای الهیات یا شیعه‌شناسی و این رشته‌ها رو گرفته، همچین میگه دکتر، انگار که جراحه!

.

وقتی درو باز کردم و به آقای گنده گفتم:

حاجی یکی اومده میگه دکتر فلانیه.

دیدم آقای گنده مثل برق از جا پرید و خودش رفت به استقبال و آنچنان استقبالی کرد که من هنگیدم.

.

خلاصه دردسرتون ندم، ایشون دکتر آقارفیعی بودن که در لباس روحانیت، جراح عمومی هم هستن!

و ریاست بیمارستان دکتر چمران رو هم در اون مقطع برعهده داشت .

بعدها فهمیدم که جراح اصلی آقای گنده هم همین آخونده (ببخشید آقای دکتر) بوده

خلاصه اینکه همه نوع آخوند دیده بودیم، آخوند جراح ندیده بودم که بحمدلله این تجربه هم حاصل شد

(اتفاقاً شخصیت بسیار متواضعی هم داشت آقای دکتر)

حدود 5 سال قبل

.

قرار بود پخش محصولات تولیدی یک کارخونه در بازار بر عهده شرکت ما باشه.

توافق کردیم که برای مراکز خاص (مثلا آستانقدس) قراردادی تنظیم بشه و با تخفیف مثلا 30 درصدی بهشون اجناس رو بدیم. البته رسیدن به این تخفیف خودش داستانی مجزا داشت 

مثل همیشه بنده مامور اجرای قرارداد بین شرکت و آستان‌قدس شدم.

داشتم تو ذهنم دودوتاچارتا می‌کردم که از چه درصدی شروع کنم و با چه درصدی جمع کنم و تمام سعیم این بود که تخفیف از 30 بالاتر نشه

دیدم یه آخوند جوانی اونجا نشسته و با حرارت بالایی حرف میزنه.

پرسیدم کیه؟

گفتن پسر صاحب کارخونه‌س!

تا به خودمون بیایم دیدم همونجا قراردادو بست با 40 درصد زیر فی!!! (یعنی تر زد به تمام داشته‌ها و امیدهای ما)

البته کارخونه باباش بود و ما حرفی نداشتیم

ولی خب چرا وقتی میای با یک شرکت توزیع کننده (شرکت ما) قرارداد می‌بندی بعدش اینطور گند میزنی؟

خلاصه اینکه خواستم عرض کنم انواع آخوند رو دیده بودم حتی آخوند جراح.

اما آخوند ویزیتور ندیده بودم که بحمدلله این تجربه هم حاصل شد

خدایا شکرت بابت این تجربیات کمیاب

تا تجربیات بعدی ایام به کام

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 22 مرداد 1397 ساعت: 19:30