خانوم دکتر یا حوری بهشتی؟!!

ساخت وبلاگ

دوران دبیرستان، بنا به دعوت یک دوست که به من گفت گروه خونی تو کمیاب ترینه (AB) و کلی هندوانه هم زیر بغلم گذاشت دچار اندکی توهّم گردیده و بر حسب این تصور که من خییییییلی کمیاب و ارزشمند هستم(!) پام به سازمان انتقال خون باز شد و این پروسۀ ایثار و فداکاری تا سالها ادامه داشت.

یادمه اولین باری که رفتم سازمان انتقال خون، از سوالات و توضیحات پزشک مربوطه در مورد رفتارهای پرخطر و افعال خاک برسری(!) اونقدر خجالت کشیدم و سرخ و سفید شدم که بندۀ خدا خودش فهمید این بچه، از بیخ مرخصه(!) و جواز ورود به سالن اهدای خون رو امضا کرد!

بعدها هم هر بار که میرفتم واسه اهدای خون، اول تو اتاق پزشک سرک میکشیدم!

اگه دکتر، آقا بود (مخصوصا اون آقای دکتر مهربون اولی!) میرفتم تو .

ولی اگه دکتر، خانوم بود مثل یابوی کتک خورده، چهارنعل در میرفتم تا روز دیگه!

حتی شده بود برای یک اهدای خون تا چهار یا پنج مرتبه وارد سازمان شده و به خاطر این موضوع با گوشهای آویزون برگشته بودم!!

برام قابل هضم نبود و خجالت میکشیدم که یه خانوم بیاد از جوون دبیرستانی مثل من در مورد رفتارهای پرخطر سوال کنه و بپرسه که آیا در این مدت از این کارهای خاک بر سری انجام دادی یا نه؟!!

خب زشته! یعنی چی این حرفا؟!

توضیح: آره میدونم. نیازی نیست سر تکون بدین. بعله.... خاک بر سرم! کاملاً درست میفرمایید.... خییییلی بی عرضه بودم و ...!!

خب تقصیر من چیه؟ مگه خودم خواستم که در عهد بوق به دنیا بیام؟؟ بگذریم اصلا (دعوا نداریم که)!

یه بار هم حوالی سال 74 یا 75 بود که تو مرکز انتقال خون تهران اشتباه مرگباری مرتکب شدم. بعد از خونگیری، زودتر از زمان استاندارد از جام بلند شدم و نشستم رو صندلی، که دیگه هیچی یادم نمیاد و ناگهان همه چی کات شد تا صحنۀ بعد که چشمام رو باز کردم و دیدم روی تخت درازم کردن و کلی سفیدپوش بالای سرم هستن و یه خانوم دکتر بالای شکمم نشسته و داره شونه هام رو محکم تکون میده و سرم رو میکوبه به تخت و با پوزیشنی که انگار سوار خر شده خودش هم بالا و پایین می پره!!

اولش تعجب کردم که این حرکات احمقانه چیه؟!!

بعدش فکر کردم مُردم و اومدم تو بهشت! اینم یه حوری بهشتیه!

ولی هرچقدر به ذهنم فشار آوردم در هیچ روایتی نخونده بودم که خوشامدگویی حوریان بهشتی به این نحو باشه!! هرچند چهره خانوم دکتر هم خیلی زمینی بود و به حوریانی که وصفشون رو شنیده بودم شباهت نداشت.

درنهایت دو ساعت هم منو اونجا نگه داشتن و اون آقای دکتری که مجوز خونگیری منو امضا کرده بود خییییلی از دستم عصبانی بود و میگفت:

ــ آخه مردحسابی. اومدی خون دادی زرتی از جات بلند شدی؟ نگفتی که با این قد 2 متری(!!) فاصله قلب تا مغزت چقدر زیاده؟؟

من فکر میکردم نهایتاً فشارم افتاده و برام عجیب بود که چرا اینقدر سخت میگیرن قضیه رو!!

اونها هم چیزی به من نگفتن . هرچند که بعدها واقعیت رو فهمیدم!

درمجموع داشتم عرض میکردم که در دوران مجردی سالی 4 مرتبه اهدای خون میکردم. هربار هم سوالات پزشکان تازه تر و به روزتر میشد.

تا اینکه به جرگۀ متاهلین پیوستم....

بعد از یکی دوسال با خودم گفتم بد نیست دوباره پروسه اهدای خون رو شروع کنم. رفتم سازمان انتقال خون. این بار پزشک مربوطه با اینکه خانوم بود ولی دیگه نگرانی نداشتم! چون متاهل بودم و تصورم بر این بود که قرار نیست به یکسری سوالات پاسخ بدم. اما :

ــ متاهلین؟

ـ بعله! (با افتخار!)

ــ توی چندماه گذشته خودتون یا همسرتون به دندونپزشکی مراجعه کردین؟

ــ همسرم ماه گذشته جراحی دندون داشت.

ــ متاسفم آقا. شما تا تاریخ .... نباید اهدای خون داشته باشین. گمشین بیرون.

ترق (صدای پس گردنی)!!

***************************

یکسال بعد:

ــ توی چندماه گذشته خودتون یا همسرتون خالکوبی یا تاتو انجام دادین؟

ــ والله خانوم دکتر. از شما چه پنهون. وسط یکی از ابروهای همسرم کم پشت بود. به پیشنهاد دکترشون رفتن تو یه کلینیک زیر نظر خود دکتر تاتوی ابرو انجام دادن و ...

ــ خیر آقا. تا یکسال بعد شما امکان اهدای خون ندارین!

ترق (صدای اردنگی)!!

***************************

دوسال بعد:

ــ شما تو چند ماه گذشته به استانهای .... و ... سفر کردین؟

ــ خانوم دکتر. اکثر ماموریتهای من به این استانهاست!

ــ برین گمشین بیرون آقا !

 ترق (مهم نیست صدای چی بود. ولش کنین)!

***************************


الان بیشتر از 10 ساله که دیگه پامو تو سازمان انتقال خون نذاشتم! به نظر میرسه تو این مملکت، دوران تاهل بیشتر از دوران تجرد رفتارهای پرخطر به همراه داره! یه جورایی از برخورد پزشکان احساس انگل جامعه بودن بهم دست داده!

ضمن اینکه به علت حجامت و فصد خونی که هرسال انجام میدم (هرچند اونهم زیر نظر پزشکه و توی کلینیک انجام میشه) جزء مغضوبین حساب شده و میدونم که نباید از شعاع یک کیلومتری سازمان انتقال خون رد بشم!

 

************************************************

پ.ن 1) اون موقع بین سازمان انتقال خون و بحث حجامت و فصد خیلی اختلاف وجود داشت. اگه حجامت میکردی دیگه محال بود بذارن تا یک سال خون بدی! مشکوک به ایدز و هپاتیت بودی! نمیدونم الان این مشکل برطرف شده یا نه.

پ.ن 2) این مطلب رو یک نوشته انتقادی محسوب نفرمایید لطفاً. فقط بذارین جزء خاطرات. بهرحال شکی نیست که یکی از دلایل سلامت بالای خونهای اهدایی در سازمان انتقال خون کشورمون همین سختگیریهای زیاده. خدا خیرشون بده.

پ.ن 3) چندسال قبل با یکی از دوستان پزشکم داشتیم خاطرات گذشته رو مرور میکردیم. جریان بیهوش شدنم رو بعد از اهدای خون توضیح دادم و گفتم که فشارم اومده بود پایین !! خندید و گفت :

فشارت افتاده بود؟ مرد حسابی، ایست کامل قلبی کرده بودی!!!!

خدا رحم کرده که تا قبل از (نمیدونم چند ثانیه) برت گردوندن!!

جا داره اینجا از خانوم دکتری که 20 سال قبل بنده حقیر رو برگردوندن تشکر ویژه ای داشته باشم (هرچند زنده بودن در این دنیا همچین آپشن دندون گیری هم نیست!) و خدمتشون عرض کنم:

خانوم دکتر عزیز! شما به اندازه تمام حوری های بهشتی برای من دارای ارزش هستین!

:-)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : خانم دکتر یارندی,خانم دکتر یاشیل احدی مقدم,خانم دکتر آل یاسین,خانم دکتر آل یاسین متخصص زنان,خانم دکتر محمدیاری,خانم دکتر تقی یاره,خانم دکتر یاراحمدی,خانم دکتر یادگاری,خانم دکتر یاوری,خانم دکتر یاسمین عابدینی, نویسنده : msjy13g بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 21:13