آخرین مطالب
امکانات وب
فردا نمایشگاه بین المللی لوازم خانگی تهران آغاز به کار میکنه. مدیرعاملمون هم بابت همین موضوع عازم تهرانه و من هم خوشحال از ندیدن چهره نورانی ایشون، کلی برنامه ریزی برای پنجشنبه و جمعه کرده بودم.
تعدادی فیلم خوب انتخاب کرده و قصد داشتم با خاموش کردم گوشی موبایل و کشیدن پریز تلفن و ایضاً آیفون در خونه، تمام این دو روز رو فقط فیلم ببینم که امروز حضرت آقا به صورت کاملا ناگهانی به منشی فرمودن:
خانم فلانی. دوتا بلیت هواپیما واسه من و آقای یگانه برای فردا بگیرین!
باتعجب پرسیدم:
ــ مگه قراره من بیام؟
ــ تو که حتماً باید باشی!
ــ آخه مرد مومن. چرا زودتر نمیگی خب؟
جوابی نداد و مشغول وراجی با تلفنش شد. یه لحظه هوس کردم بگیرم بزنمش!
خب مرد حسابی. مثل بچه آدم از اول هفته بگو که قراره باهم بریم حداقل من برنامه ریزی تفریحات سالم نکنم. اگه زودتر میگفتی تو این مدت می تونستم مریض بشم و بگم نمیام! یا اونقدر وقت داشته باشم که یکی از اقوام رو بکشم و بگم باید تو مراسم ختمش شرکت کنم! و دهها راه فرار ایرانیزۀ دیگه.
ولی اون نامرد گذاشت دقیقۀ نود بهم گفت.
منم که پررو!! مگه به این سادگی جا خالی میکنم؟
به منشی گفتم دست نگه داره و رفتم سراغ آقای همکار. کلی وسوسه شیطانیش کردم که بیا با مدیرعامل برو نمایشگاه تهران. اینقده خووووووبه واز این حرفا!
طفلک هم قبول کرد.
به مدیرعامل گفتم آقای همکار باهات میاد. یه خورده فکر کرد و گفت:
آره به نظر من فکر خوبیه.
:-)
ظهر، بشکن زنان و درحال انجام حرکات موزون بابت کوبیدن کلۀ این دونفر به طاق، درحال خروج از شرکت بودم و داشتم برنامه ریزی میکردم که چقدر خوب، تا شنبه از دیدن چهره عبوس مدیرعامل و آقای همکار معاف شدم. چقدر زندگی زیباست! اصلاً از همین امروز بعدازظهر بساط فیلم دیدنم رو به راه میکنم.
که آقای مدیرعامل زنگ زد گفت:
پرواز شرکت ... رو گرفتم. فردا ساعت 9 صبح رفت و 7 بعدازظهر هم برگشت.
گفتم خب به من چه؟
درحالیکه به وضوح زهرخندش رو از پای تلفن احساس میکردم گفت:
سه تایی باهم میریم. خداحافظ
:-(
دوستان عزیز. نیازمند همیاری شما عزیزان هستم. چند عدد فحش خوب و آبدار و ترجیحاً غیرخانوادگی برای نثار کردن به شانس و بخت خودم میخوام. ممنون
برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 200