بایدها و نبایدهای متعفّن

ساخت وبلاگ

21 خردادماه 95 در رسانه های خبری کشور با انتشار خبر 2 مرگ همزمان روبرو شدیم. یکی حبیب محبیان و دیگری برند ارج.

همون موقع مطلبی نوشتم و برای یکی از سایت ها ارسال کردم که کمتر از دو ساعت به دلیل تند بودن محتوا(!) همراه با عذرخواهی مسئول محترم سایت مربوطه، از روی سایت برداشته شد و ترجیح دادم این مطلب رو با اندکی تعدیل، در وبلاگ خودم ثبت کنم.

دیشب در حین نبش قبر مطالب گذشته، دیدمش و تصمیم گرفتم با کمی تعدیل بیشتر، بازنویسی کرده و امروز منتشر کنم. هرچند این تعدیل دوباره به زیبایی هرچه تمام تر اصل موضوع رو به گند کشید اما خب فکر میکنم بازم بتونه منظور رو برسونه.

البته بهتر این بود که 21 خرداد 96 این کار رو انجام بدم، ولی به این دلیل که شاید اون موقع نباشم ترجیح دادم امروز منتشر کنم.

*****************************

(اصل مطلب با اندکی تعدیل مضاعف )

درست یا غلط، هر زمان که خبر مرگی می شنوم، با خودم 2 حالت رو تصور میکنم:

اینکه این مرگ رو در برابر زنده بودن درنظر بگیریم یا در برابر زندگی کردن؟

حالت اول)

اگه قرار باشه مرگ رو در مقابل زنده بودن در نظر بگیریم شکی نیست که حبیب محبیان دیگه زنده نیست. چون نفس نمی کشه! از نظر زیست شناسی هم هر موجود زنده ای که دیگه نفس نکشه مُرده محسوب میشه.

ارج هم مُرده. به این دلیل که درِ کارخونه ش بعد از 80 سال بسته و پلمپ شد. از نظر منطقی هر برندی که در کارخونه ش بسته و مهروموم بشه یعنی مُرده.

فکر نمیکنم اختلاف عقیده ای در این مورد وجود داشته باشه. از این حالت عبور میکنیم و به مورد دوم میرسیم.

حالت دوم)

وقتی که قرار باشه مرگ رو در برابر زندگی کردن درنظر بگیریم، قضیه متفاوت میشه.

آیا به نظر شما قبل از جمعه صبح و ایست کامل قلب، حبیب محبیان زندگی می کرد؟ من که بعید می دونم. شرح درد و رنجهای حبیب رو همه می دونیم و نیازی به بازگو کردنش نیست.

حبیب فقط زنده بود. اما هرگز در وطنش زندگی نکرد.

همین سوال در مورد ارج :

آیا به اعتقاد شما تا چند روز قبل، برند ارج زندگی می کرد؟

هرگز!

اطلاع رسانی خبر مرگ ارج توسط اصحاب رسانه (چقدر از این اصطلاح بیزارم!) آنچنان در بوق و کرنا شد که لحظه ای شک کردم نکنه تا چند روز قبل، ارج واقعاً زندگی می کرده و در اوج موفقیت بیش ازحد، احتمالاً حرکات موزون هم انجام می داده و زبونش رو هم برای برندهایی مثل بوش و سامسونگ والجی و ویرپول و امثالهم دراز می کرده؟!

مرگ این انسان محبوب و این برند معروف رو شبیه داستان بیمار مرگ مغزی و در حالت کما بر روی تخت بیمارستان می بینم که به زور دستگاه بهش تنفس میدن و اولیه ترین فعالیتهای زیستی، فقط نشون دهندۀ زنده بودنشه نه زندگی کردنش. درواقع این بیمار، مُرده اما اطرافیانش تا زمان خاکسپاری به سر صورتشون نمی زنن و شیون راه نمیندازن چرا که تا قبل از جدا کردن دستگاهها باور ندارن که او مُرده.

حکایت حبیب هم در زمان حیاتش در وطن مثل همون بیمار در کما بود.

تفاوت حبیب امروز با حبیب قبلی، فقط در اینه که تا دیروز بالای خاک بود و الان زیر خاک!

ملت ما هم که به تجربه ثابت شده از عاشقان سینه چاک هر نوع زیرخاکی بوده و کافیست یک نفر بره زیر خاک، همه براش دلسوزی می کنیم و سر و دست می شکنیم بدون اینکه فکر کنیم آیا اون مرحوم تا قبل از رفتن زیر خاک زندگی می کرد یا اینکه رفتنش به زیر خاک، از هر لحاظ براش بهتر شد؟!

حکایت ارج هم همینطوره

حالا آقایون این خبر رو تکذیب می کنن (تا 24 خرداد این خبر تکذیب می شد!) اونهم با عبارات تهوع آوری مثل:

« ارج تعطیل نشده بلکه فقط معطل شده! » (که ترجیح میدم در این مورد نظری ندم)

خب چه فرقی میکنه؟

اصلاً فرض کنیم درِ کارخونۀ ارج دوباره باز بشه و چند نفر پرسنل شروع به تولید با یک صدم ظرفیت کنن (چیزی که تا الان بود) آیا این برگشت زندگیه یا گول زدن خودمون؟

مثل اینه که بیمارمون رو از زیر خاک دربیاریم و مجدداً ببریم زیر دستگاه وصل کنیم تا به زور تنفس با دستگاه خوشحال باشیم که او زنده شده و داره زندگی میکنه!

هرچند خنده دار و دردناکه ولی حکایت برندهای ملی ما همینه دوستان

نمی دونم تونستم منظورم رو واضح برسونم یا نه. ماحصل کلامم اینه:

ارج مُرده. نه چند روز قبل، بلکه ارج سالهاست که مرده بود. فقط به خاکش نسپرده بودنش

همونطور که کفش ملی و پارس و ایران خودرو و پارس خزر و بسیاری از برندهای ملی دیگرمون که از یک نظر، سفیران هویت این سرزمین بودن با دستان هنرمندانۀ مدیران دولتی فقط به زور دستگاه نفس می کشن و دلشون هم خوشه که اینها زنده هستن! نگران نباشین. اونها هم روزی به خاک سپرده خواهند شد.

از این مورد که بگذریم، حرکت و افاضات برخی بزرگان در روزهای اولیه مرگ این دو جالب توجه بود:

در مورد مرحوم حبیب:

هنوز کفن این مرحوم خشک نشده، یه بنده خدایی که از هر فرصت و سوراخی، برای جلب توجه افکار عمومی و گدایی محبوبیت استفاده می کنه بدو بدو اومد وسط و بیانیه تسلیت صادر کرد. همونی که در زمان انتخابات برای جمع کردن رای بالاتر به اون پیرمرد بیمار(عزت الله انتظامی) هم رحم نکرد. بهرحال جنازۀ این مرحوم هم ابزار خوبی برای این کار بود. (مدیونین اگه فک کنین دکتر رو میگم. گاز گرفتن زبون فراموش نشه!)

در مورد ارج:

افاضات گُهربار یک مدیر گرانقدر در حوزه دولتی بر جان و دلمون نشست! همون بزرگواری که با نهایت اقتدار و صلابت فرمودن:

« تقصیر مردمه! اگه می خواستن از برند ارج حمایت کنن باید محصولاتش رو می خریدن ! »

ببخشید جناب مدیر کاردان و دلسوز و وطن پرست.

تو تقصیری نداری . تقصیر از ماست.

تو که می فهممی. نفهمی از ماست.

تو که آخرِ وطن پرستی هستی و شبانه روز در سوز هویت ملی و برندهامون اشک میریزی. این ما هستیم که نمی فهمیم.

اگه امکانش هست اجازه بفرمایید بنده حقیر از طرف تمام مردم ایران از شما مدیر گرامی عذرخواهی کنم که باعث مرگ برند ارج شدیم!

اصلاً غلط کردیم. ببخشید

******************************

تصور کنین که فرزند منِ نوعی دزدی می کنه و منِ پدر به جای اینکه به مالباخته بگم:

آقا ببخشید. من بچه م رو درست تربیت نکردم. جبران می کنم و ...

برگردم و درنهایت وقاحت تو چشمای طرف نگاه کنم و بگم:

مرتیکه! تقصیر خودته. تو نباید مال و اموالت رو در معرض دید بچۀ من قرار میدادی!

و میشه بر همین اساس، عبارت مدیر محترم و گرانقدر مذکور رو چنین ترجمه کرد:

ای مردم نادون! ما به بهترین وجه ممکن از این برند ملی حمایت کردیم و بالاترین استانداردها و طراحی روز دنیا رو خدمتتون ارائه دادیم و شما باید حمایت می کردین و چون از این برند خرید نکردین، پس ورشکست شد. تقصیر شماست!

به نظر می رسه این بایدها و نبایدها و این درجه نگران کننده از وقاحت در گفتمان مدیران دولتی این مرز و بوم عادی شده.

بنده حقیر که خارج از چارچوب دنیای محدود فکری خودم (که بیشتر از یک پرتقال نیست) رو نمی تونم تصور کنم و در تمام عمرم از سر کوچه اونطرف تر نرفتم. ولی عاجزانه از دوستانی که کمی بیشتر اطلاعات دارن درخواست می کنم که به این سوال حقیر پاسخ شفافی بدن:

در کجای دنیا، این لفظ باید و نباید توسط مدیران، اونهم با چنین لحن تهوع آوری استفاده می شه؟

*************************

آقایون مدیران دولتی که مرگ برندهای ملی رو تقصیر مردم میندازین:

مگه اینجا صحبت حمایت از برند ملی پشمک حاج عبداللهه که می فرمایید حمایت نکردین و نخریدین؟ شما دستور بفرمایید ملت برای جلوگیری از نابودی این برند ملّی (پشمک حاج عبدالله) بریزن بازار و خرید کنن. بدون شک این کار انجام میشه و مشکلی نخواهد بود. هزینه خرید پشمک اونقدرها به جیب کسی فشار وارد نمیکنه

(البته به نظر میرسه تا چندسال بعد شاید تنها برند و افتخار ملی مون  همین پشمک حاج عبدالله باشه البته به شرطی که سایۀ شوم و ننگین مدیریت دولتی بر سرش نیفته)

اما متاسفانه اینجا صحبت از یخچاله نه پشمک!

کالایی که شخص (به طور عادی) در تمام طول زندگیش احتمالاً دو یا سه مرتبه خریداری میکنه و به وضوح دیدیم که حتی ضعیفترین قشر زحمتکش این مملکت هم حاضرن از نون شبشون بزنن تا یخچالی تو خونه شون باشه که کمترین انتظار به حق اونها رو تامین کنه. یعنی ایجاد حس خوب کیفیت و زیبایی.

اگه میشه بفرمایید به چه دلیل  مردم باید کالایی بخرن که سالهای زیادی با دیدنش به یاد خواجه های حرمسرای ناصرالدین شاهی بیفتن؟! 

لطفاً یک سوزن هم به خودتون بزنین.

بخدا مردم خسته شدن از میخ طویله هایی که به همه جاشون فرو کردین! (صد رحمت به جوالدوز)

مگه حمایت درست و حسابی و آدمیزادی(!)  از یک برند (به قول خودتون) ملی 80 ساله برای اینکه دستی به سر و روش بکشین و همگام با محصولات روز دنیا کنین چقدر براتون هزینه داشت؟

شاید تنها هزینه ش این بود که هیچ کاری انجا ندین(!) و فقط سایه شوم مدیریت دولتی رو از برندهای ملی مون بردارین! بخش خصوصی کارش رو بلده عزیزان.

مگه پاکشوما و هیمالیا و امرسان و دیگر برندهای ایرانی، شاخ غول شکستن که به این زیبایی تونستن پاسخ نیاز قشر کثیری از هموطنانمون رو از نظر طراحی و کیفیت بدن؟

فقط یاد گرفتین که بگین تقصیر مردم بود؟

مردم باید کالای ایرانی بخرن؟

مردم باید

باید

باید

و این بایدها و نبایدهای متعفّن همچنان ادامه دارد.

راستی آقای مدیر دلسوز و ارزش آفرین و بزرگوار. یخچال خونۀ خودتون چیه؟ ارج؟!

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:59