دریغا که ...

ساخت وبلاگ

وقتی که چند روز (به هر دلیل) به صورتت استراحت میدی و بی خیال تیغ و ماشین ریش تراش و سمباده و اینا میشی و بعدش هم میری پای آیینه و می بینی که ریش های مبارک (همونی که بعضیا بهش میگن محاسن) سفید شده اولین چیزی که به ذهنت میاد چیه؟

خب. بقول مش قاسم دروغ چرا؟ از خودم عرض میکنم:

اولین عبارتی که ناخودآگاه به ذهنم اومد این بود:

دریغا که ریشم سپید گشته!

کمی با خودم فکر کردم چرا این جمله اینقدر برام آشناست که این عبارت سریع به ذهنم اومد. کجا خوندمش؟ یادم اومد که ای داااااااد بیداد. یکی از بی ادبانه ترین جوک های سعدی شیرازی عزیز خودمونه و اونقدر بی ادبانه ست که نمی تونم هیچ اشاره ای بهش داشته باشم! (جوک های سعدی در چاپ های بعد از انقلاب حذف شده)

کمی بعدتر گذشته ها اومد جلوی چشمم . گذشته هایی که همه شون در یک کلمه خلاصه شده:

اشتباه. اشتباه و ... اشتباه

ولی شاید جالب این باشه که اگه برگردم به گذشته احتمالاً دوباره همون تصمیم ها رو میگیرم و دوباره با سر میرم تو همون چاه هایی که قبلاً رفتم!

از یک نظر شاید بشه گفت:

هر تصمیمی در زمان خودش، بهترین تصمیمی بوده که گرفتیم.

(قابل توجه رانندگان عزیزی که در پشت اتاق وانت یا گلگیر کامیونشون عبارت تکراری «ای کاش زندگی دنده عقب داشت» رو مرقوم فرمودن)

************************

نتیجه اخلاقی: پیر شدیم رفت. هرچند جوونیامون هم هیچ ...ی نبودیم!

:-))))

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 184 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 18:59