گفتگوی مریم و رضا

ساخت وبلاگ

رضا: سلام مریم جان. رسیدن بخیر

مریم(باتعجب): سلام. خوبی؟ عجب! بعد از 20 سال هیچ تغییری نکردی. هنوزم که سبیلاتو نزدی.

رضا: خب نباید هم تغییر کنم!! ولی تو از آخرین باری که تو اتوبوس دیدمت خیلی شکسته شدی.

مریم: آره. سالها تلاش و کوشش از یک طرف، این بیماری هم از طرف دیگه داغونم کرد.

رضا: در عوض، 20 سال بعد از اون حادثه زمان خوبی بود تا کلی مشهور بشی و جایزه بگیری. الانم که همه جا حرف توئه.

مریم: آره. ولی هیچ جا حرفی از تو نبود. هیچ کس یادی ازت نکرد تازه تویی که پدیده اون سال شناخته شدی.

رضا: مهم این نیست که در اون زمان من پدیده بودم یا تو. خوشحالم از اینکه تو اونقدر زمان داشتی تا تلاش کنی و پدیده جهانی بشی ولی برای من قسمت نبود. بگذریم اصلاً . راستی (با خنده): این حداد عادل هم چقدر بی معرفته! خب تو که عکسو از اون طرف برش دادی حالا چی میشد از این طرف هم برش میدادی یه یادی هم از من میشد!

مریم: صلاح نبود همکلاسی

رضا: چرا؟

مریم: بی خیال. تو که نبودی زمونه خیلی عوض شده

رضا: باشه بریم اطرافو نشونت بدم. راستی بچه های اتوبوس هم منتظرتن. آرمان و علیرضا و فرید...

مریم(با خوشحالی): چه خوب. دلم واسه همه شون تنگ شده

کمی بعد...

مریم: رضا؟

رضا: جانم؟

مریم: فکر میکنی تا چند روز بعد ازم یاد میکنن؟

رضا: فکرشو نکن. سریع میگذره.ولی مهم اینه که هنوزم هستن بچه های دهه پنجاه (همونایی که مثل خودم رگ گردنشونو میزدی سبیلاشونو نمیزدن) که هم رضا صادقی رو تو خاطرشون نگه میدارن و هم مریم میرزاخانی رو

کمی بعد...

رضا: کاش حداقل 20 سال دیگه برمیگشتی. کارای ناتموم زیادی داشتی

مریم: نمیشد دیگه. وقت برگشت بود

++ روح هر دوشون شاد (البته با فاصله 19 سال و اندی)

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 14:27