آشنایی با یک مدیر تکرار ناپذیر

ساخت وبلاگ

.

معمولاً یکی هست که با بقیه فرق میکنه

یعنی چی؟ مثال میزنم:

.

حوزه فوتبال:

همه دیدیم که عشاق این رشتۀ ورزشی، علیرغم اینکه لیست بلندبالایی از حرفه ای های این حوزه رو در آستین دارن اما براشون یک نفر با بقیه متفاوته و هر زمان که اسم فوتبال میاد، بی اختیار نام این یک نفر در ذهنشون تداعی میشه. (حالا می تونه مسی باشه یا رونالدو یا هرکس دیگه ای که اسمشو نمیدونم)

زندگی خصوصی:

در انتخاب شریک عاطفی هم قطعاً شخص مورد نظر از دو گروه (مرد یا زن) جدا نیست که از هرکدوم بیش از سه و نیم میلیارد مشابه در کره خاکی زندگی می کنن! اما فقط همون آقا یا خانوم خاص رو انتخاب می کنیم. علیرغم اینکه می دونیم حداقل هزاران نفر با پارامترهای جامعه پسندتری در اطراف خودمون موجوده. اما هرگز حاضر نمیشیم این فرد رو به بقیه ترجیح بدیم.

حوزه هنر و سینما:

کسی که مثلاً عکس ال پاچینو رو به دیوار اتاقش نصب کرده قطعاً منکر ارزشمند بودن و توانمندی دیگر بزرگان عرصه بازیگری نیست. ولی ال پاچینو براش با دیگران متفاوته

خواستم عرض کنم که در حوزه مدیریت برای بنده چنین مصداقی هست. هر زمان که صحبت از مدیران قدرتمند به میان میاد، در بین دهها مدیر افسانه ای که همه می شناسیم، ناخودآگاه اولین اسمی که به ذهنم میرسه کسی نیست بجز:

.

هربرت کِلِهِر (Herbert Kelleher)

.

موسس و مدیرعامل اسبق شرکت هواپیمایی ساوث وست ایرلاینز

 که در سال 1971 با 3 فروند هواپیما، شروع به کار کرد

و امروز:

ناوگانی بیش از 720 فروند هواپیما (همگی بوئینگ 737)

46  هزار کارمند (در سال 2014)

98  مقصد پروازی

بیش از 3400 پرواز در روز! (بالا ترین آمار دنیا)

35 سال متوالی بدون هیچ ضرر و زیان

و ...

.

بدون شک آمار و ارقام فوق مطلقاً شوخی بردار نیست و صد البته مدیران قدرتمندی در دنیا هستن که سازمانهای بزرگ و مشابه رو به خوبی اداره می کنن.

اما هربرت کلهر که همواره از او با صفت مدیری تکرارناپذیر یاد می کنم، برایم مصداق همان مسی و رونالدو و ال پاچینو می باشد.

چرا؟

OOBT

(Out Of Box Thinking)

ذاتاً به کسانی که خارج از چارچوب های ذهنی فکر و عمل می کنن علاقه دارم.

در تمام زندگیم، بهترین حسابدار، بهترین منشی، بهترین مدیر، بهترین مسئول توزیع و در مجموع، کلکسیونی از بهترینها و موفق ترین هایی که دیدم، کسانی بودن که از بند متعفن و پوسیده روزمرگی و چارچوب های معمول فراتر رفته و به دنبال نوآوری بودن.

.

در یک واحد تولیدی در منطقه ای نه چندان خوشنام:

با خلافکار و چاقوکش همکار بودم و بدون مشکل کار کردیم.

با کسی که از زندان آزاد شده بود (به جرم آدمکشی!) کار کردم و مشکلی نبود

با معتاد همکار بودم و مشکل خاصی نداشتیم.

اما هرگز کسی که تفکر متعفن "کارمندی" در ذهنشه و دربند اینه که فلان ساعت بیاد و فلان ساعت بره و یک کار روتین انجام بده و آخر ماه حقوقشو بگیره و هیچ پیشرفتی در کارش نداشته باشه نمیتونم تحمل کنم. 

در محیط کاری، بدترین حرفی که امکان داره بشنوم (چیزی در حد فحش ناموس) اینه که کسی بگه:

این مشکل من نیست، من مسئول این موضوع نیستم، کار من اینه که ...

.

باری

برگردیم به هربرت کِلِهِر:

.

ایشون هم در زمینه OOBT کارهای جالبی انجام داد:

مثلاً به خلبانان این شرکت اجازه داده بود در صورت تاخیر در شروع پرواز، با سرعت بیشتری حرکت کنن! کاری که مسئولیت بسیار سنگینی داشت و تمام مسئولیت این حرکت رو (مخصوصاً افزایش سرسام آور میزان سوخت) بر عهده گرفت. بهرحال تاخیر در پرواز مشکل شرکته نه مسافر

.

او در هرسال، حداقل دو مرتبه به همراه پرسنل خدمات و نظافت، با افتخار تمام در نظافت هواپیما و حتی شستن سرویس های بهداشتی مشارکت می کرد.

.

همچنین حضورش با موتور هارلی دیویدسون در جلسات سالیانه شرکت از دیگر هنرمندیهاشه.

به قول ما ایرانیها فردی بسیار خاکی و متواضع که اصلاً خودشو نمی گرفت!

قطعاً در بین تمام مشاغل دنیا، اگر بخواهیم از اهمیت مهارت و حرفه ای بودن در کار مثال بزنیم، شغل خلبانی بهیچوجه شوخی بردار نبوده و در ردیف های بالای جدول قرار می گیره.

اما در بحث استخدام در ساوث وست ایرلاینز با رهبری آقای کلهر داستانی باورنکردنی می بینیم.

او می گوید:

« علیرغم اینکه شرکت ما هواپیمایی است و مهمترین تخصص مورد نیازما خلبانان عالی و حرفه ای می باشد، اما معتقدم که ما می توانیم خلبانی را با آموزش به افراد یاد بدهیم اما شعور و اخلاق  را خیر»

به عبارت دیگر برای استخدام در این شرکت، مهمترین عامل پذیرش، چهره مثبت همراه با لبخنده. بدون شک این موضوع در مورد مهمانداران و کسانی که در ارتباط مستقیم با مسافر هستن، دارای توجیهه اما نه برای خلبان!

اما تفکرات هربرت کِلِهِر این تابو رو هم از بین برد.

او اعتقاد راسخی بر مهمتر بودن اخلاق بر تخصص داره.

اعتقادی که هرگز و هیچگاه، ذره ای از اون عقب نشینی نکرد.

یعنی اگه بنده و شما با ظاهری جدی و ابروهای درهم و غبغبی آویزان به اونجا مراجعه کرده و حتی اسناد معتبر 1500 ساعت خلبانی در شرکت مثلاً لوفت هانزا رو روی میز بذاریم، آقای کلهر می فرمایند:

پسر خوب. برو خونه و پیش مامانت اینا بخواب! اینجا جای تو نیست.

بنابراین میشه اینطور نتیجه گرفت که فرمول استخدام در این شرکت بر اساس میزان فاصله گوشه های نیش تا بناگوشه که ارتباط غیرمستقیمی با شانس استخدام داره.

در ساوث وست ایرلاینز باید لبخند زد.

باید خوش اخلاق بود

و این موضوع اصلاً جای تعارف نداره.

.

اما بد نیست ببینیم نتیجه و خروجی این روش مثبت اندیشانه در نیم قرن سابقه کاری چی بوده؟

اینکه پرسنل این ایرلاین تابحال چه دسته گل هایی همراه با لبخند به آب دادن؟

اینکه خلبانهای همیشه خندان این شرکت چند نفر رو با زهرخند تحویل عزرائیل دادن؟

بهرحال برای شرکتی که لقب بیشترین میزان پرواز در تمام دنیا رو یدک میکشه، درصدی خطا غیر طبیعی نیست.

.

اما واقعیت اینه که در تمام این 46 سال و علیرغم چنین حجم سنگین پرواز، این شرکت حتی یک مورد سانحه منجر به فوت در کارنامه خود نداشته و در ذهن مردم امریکا به نوعی دارای عنوان امن ترین پروازها می باشد.

(البته امیدوارم این سق سیاه من امشب کار دستشون نده!)

 

متاسفانه اونقدر پول ندارم که چند کیلو طلا بخرم و این جمله هربرت کلهر رو با طلا بنویسم و سردر سازمانهامون بزنم:

« ما کارمان را جدی می گیریم، ولی خودمان را نه »

.

ای کاش ارزش این یک جمله رو درک می کردیم.

 

آقای مدیر فروشی که 5 نفر ویزیتور داری و فکر می کنی چه خبره!

آقای مهندسی که 4 تکنیسین زیر دستت کار میکنه و خدا رو بنده نیستی!

خانوم مدیر آرایشگاهی که 10 تا آرایشگر زیر دستت مشغول کارن و احساس خاصی بهت دست داده!

آقای مدیرعاملی که 40 نفر پرسنل داری و به چشم گماشته بهشون نگاه می کنی!

و درمجموع:

ای کسانی که با شاه و وزیر فالوده نمی خورین:

آیا ایمان نمی آورید؟ اف بر شما!

(امیدوارم همه ما قبل از انتصاب به هر سمت مدیریتی، جنبه اونو در خودمون پرورش بدیم).

.

یکی دیگه از هنرنمایی های کلهر رو بگم و برم بخوابم.

در مقطعی، یک شرکت بازاریابی از شرکت ساوث وست ایرلاینز به دلایل حقوقی شکایت کرد و مبلغ 200 هزار دلار مطالبه کرد.

هربرت کلهر در پاسخ، ضمن دعوت طرف مقابل به آرامش و ایضاً تقوا و پرهیزگاری، گفت:

بیاین به جای تلف کردن وقت و انرژی و اعصابمون در دادگاه، خودمون این مشکل رو حل کنیم و پیشنهاد مسابقه مچ انداختن کرد! به شرط اینکه برنده مسابقه، تمام پول رو صرف موسسات خیریه کنه. طرف دعوا قبول کرد.

مسابقه انجام شد و آقای کلهر برنده شد و با این اقدام هوشمندانه نه تنها 200 هزار دلار نداد، بلکه 200 هزار دلار گرفت و همونجا هم داد به موسسه خیریه و در عین حال، با توجه به اینکه این مسابقه در مقابل دوربین خبرنگاران اتفاق افتاد حرکت تبلیغاتی زیبا و قدرتمندی به نفع شرکت ساوت وست ایرلاینز انجام گرفت که در حالت عادی باید میلیونها دلار صرف می کرد تا اینطور به چشم بیاد!

.

این اسطوره مدیریتی ذهنی بندۀ حقیر، هم اکنون 86 سالشه

و هزارماشالا (جمیعاً بزنیم به تخته) از من بسیار جوون تر و شاداب تره

فکر میکنم عبارت "عمر دست خداست" فقط برای بعضی نقاط جغرافیایی از جمله اینجا بیشتر صدق میکنه

و امید به زندگی اونها احتمالاً نشان از چیز دیگه ای داره!

بگذریم. خدا عمر با عزت بیشتری بهش بده

.

.

البته قبلاً هم در اینجا از یک مدیر تکرار نشدنی ایرانی الاصل (و مقیم امریکا) نوشتم.

استاد فرهاد کاشانی که همچنان سبک مدیریتی ایشون رو منحصربفرد میدونم و در مجموع عاجزانه سعی بر تقلید از افکار و اندیشه های این دو مدیر تکرارناپذیر و قدرتمند دارم.

ضمن اینکه مختصر اطلاعاتم از هربرت کلهر هم به مدد کتابها و مقالات استاد فرهاد کاشانی می باشد.

پ.ن) علت اصرارم بر اِعراب گذاری کِلِهِر در ابتدای نوشته، این بود که اشتباهاً کَلهُر خونده نشه! آخه مدتی قبل مشابه این مطلب رو جای دیگه ای نوشتم که یکی از دوستان برام پیامی داد که خلاصه ش این بود که ایرانی ها جامعه علمی دنیا رو قبضه کردن! و اگه ایرانی نبود ناسایی هم نبود! و اصلا امریکایی هم نبود! و احتمالاً ساوث وست ایرلاینی هم وجود نداشت!! (بنده خدا اسم این بابا رو کلهُر خونده و حس ایران پرستیش فوران کرده بود!)

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 219 تاريخ : شنبه 15 مهر 1396 ساعت: 18:01