خوک چهارم

ساخت وبلاگ

.

به نظر میرسه این پدیدۀ بستن بار داره خیلی نگران کننده میشه. البته کسی مخالف این حرکت نیست. همه دوست داریم بارمون رو ببندیم و فکر نمیکنم کسی از خونه و ویلای آنچنانی و ماشین گرونقمیت و تعداد زیاد صفرهای حساب بانکی بدش بیاد (خدا نصیب همه بفرماید انشاالله)

اما در چه مدت زمانی؟!

از طرف دیگه فضای استارتاپی کشور شخصاً برای بنده به مرحله ای رسیده که با شنیدنش تهوع میگیرم!

برای شما چطور؟

.

داستان معروف سه بچه خوک که میثم مدنی عزیز جدیداً در موردش 4 پست زیبا (هر چهارتا رو می تونین اینجا ببینین) نوشته از معروفترین قصه های دوران کودکی ماست.

البته در نسخه ای که بنده در دوران طفولیت می خوندم آقا گرگه دو بچه خوک اول رو میخوره و سومی احتمالاً مجبوره تا آخر عمر به تنهایی در خونه آجری و محکم خودش زندگی کنه.

روایت رو همه می دونیم. هرکدوم از بچه خوک ها به روش خودش خونه ساخت:

اولی با کاه

دومی با چوب

سومی با آجر و سیمان

.

به نظر شما نویسندۀ* این داستان، اگه در جامعه امروز ایران زندگی می کرد، روایت قصه رو چطور تعریف می کرد؟

پاسخ خودم اینه:

احتمالاً سه بچه خوک تبدیل می شد به چهار بچه خوک

از آخر به اول:

چهارمی: با آجر و سیمان

سومی: با چوب

دومی با کاه

اولی با تُف (آب دهان) !

.

فکر میکنم امروز به جایی رسیدیم که اگه بخوایم سنگ به طرف کلاغ پرتاب کنیم می خوره به یک متخصص راه اندازی استارتاپ! کسانی که وعدۀ بستن بار و ساختن خونه و زندگی رویایی شما در کمترین زمان ممکن رو میدن.

البته با اندکی تُف!

.

.

* نویسنده اصلی این داستان معلوم نیست. ولی بازنویسی بر عهده خانم آندریا حسین ویچ اهل کرواسی بوده.

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 168 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 4:39