برای هادی عزیز

ساخت وبلاگ

 

امروز ظهر با کامنتی مواجه شدم که فکر کردم شاید سوال بعضی از دوستان دیگه هم باشه.

ابتدا اصل سوال به صورت خلاصه (به جای تعارفات محبت آمیز این دوست عزیز و نام خانوادگی و حوزه کاری ایشون نقطه چین گذاشتم)

.

سلام آقای یگانه ، هادی ... ام و از دنبال کننده های ...

میخواستم بابت کاری راهنماییم کنید
من قراره با یه شرکت ... قرارداد همکاری ببندم ((به عنوان...)) برای افزایش فروش  شرکت و کارهای بازاریابی و ... 
این شرکت با توجه به ... قبلا واحدی برای مارکتینگ، بازاریابی و تبلیغات نداشته و همه کارش را قسمت فروش انجام میدادن.
همچنین قراره یه شعبه فروش توی ... راه اندازی کنیم که مسئولیت اون هم قراره به عهده من باشه.
نمیدونم چه قراردادی با چه محتوایی ببندم که دچار مشکل نشم و اون آزادی عمل و امنیت کافی داشته باشم 
ممکنه کمکم کنید و در صورت امکان ...
پیشاپیش از لطف و محبت شما سپاسگذارم
ارادتمند شما
هادی ...

.

.

هادی عزیز

ممنون که قابل دونستی و حقیر رو بابت همفکری انتخاب کردی.

البته متاسفانه (و شاید هم خوشبختانه) زمان بدی رو برای مشورت انتخاب کردی!

چند روزه که در وضعیت چندان خوبی بسر نمی برم و شاید از پست دیشب من متوجه این موضوع شده باشی.

شاید از نظر منطقی بهتر باشه چند روزی بگذره و با حال روحی مساعدتری پاسخت رو در حد بضاعت فکری خودم (یعنی چیزی در حد هیچ) بدم.

اما از یک طرف، اعتقاد دارم که واقعی ترین صحبت های شخص، در زمان عصبانیت اوست و هرچه شخص، عصبانی تر باشه، کلمات، عریان تر از دهانش بیرون خواهد آمد.

در اختلاف و درگیری بین همکارانم، همیشه سعیم بر این بوده که در اوج فوران خشم و عصبانیتِ همکار مورد نظر، اونو به اتاقم بیارم و باهاش حرف بزنم.

چون بهترین زمان برای شنیدن واقعی ترین و بی پرده ترین احساسات او در مورد همکار دیگر یا حتی خود منه.

و قطعاً این حرفهای واقعی رو بعد از سرد شدن شخص نمی تونیم از زبونش بیرون بکشیم.

البته باید جنبه مون هم بالا باشه.

بقول قدیمی ها: وسط دعوا حلوا خیرات نمی کنن!

.

بنابراین چیزهایی که اینجا می نویسم رو با همین پیش زمینۀ فکری بخون.

ممکنه چندان خوشایند نباشه اما از این جنس حرفها رو همیشه نمی شنوی.

.

زمانی (در رژیم گذشته) قرار شد تحت عنوان اصلاحات، کمی به روستاها از نظر بهداشتی رسیدگی بشه که یکی از حرکاتش، وارد کردن سنگ های توالت بود که در حومه بعضی روستاها روی هم تلنبار کرده بودن تا زمان نصبش فرا برسه.

متاسفانه اهالی روستاهای مزبور که تا قبل از این، رهایی از عذاب دنیوی رو بر روی چاهک هایی که خودشون درست کرده بودن انجام میدادن، تا جایی که تونستن روی اون سنگ ها هنرنمایی های فراوونی انجام دادن.

شاید هم قصد داشتن تفاوت حس خوب بین دفع روی چاهک سنتی و سنگ جدید رو  از نزدیک تجربه کنن!

حالا بیا و به اونا بفهمون که عزیز من روی سنگ توالتی که در صحرا روی هم تلمبار شده و هنوز نصب و لوله کشی نشده، نمیر...ن! (ببخشید بابت بی ادبی)

به عبارت دیگه، سنگ توالت قبل از زیر ساخت هاش (فرهنگ استفاده از اونها) وارد شده بود.

.

هادی عزیز:

سنگ توالت های بسیار زیبایی وارد کشور ما شده. خیلی زیباتر از اونی که فکر می کنیم.

شخصاً فکر میکنم واژه هایی مثل مارکتینگ، برندینگ، تبلیغات، بازاریابی، چشم انداز و امثالهم در نقش همین سنگ ها ظاهر شدن.

و چه گندکاری هایی که به اسم اینها در سازمان های کشورمون انجام شده و میشه

و میلیاردها پول بی زبونی که در این راه از بین رفته و خواهد رفت

چرا که فرهنگ استفاده از اونها وجود نداره که یکی از اولین اصولش داشتن نگرش سیستمی هست که قطعاً می دونی با پاس کردن چند واحد تفکر سیستمی و خوندن چند کتاب و جزوه ناقص از راسل اکاف و مینتزبرگ حاصل نمیشه.

به چشم خودم شاهد بودم گوسفندی (در پوشش انسان) که خیر سرش در فلان مثلاً دانشگاه، تفکر سیستمی تدریس میکرد، چطور در محل کارش زیر آب همکارشو میزد و با دو دست و دو پا و 32 عدد دندون میزشو چسبیده بود.

دو هفته قبل در یکی از شهرستانها به طور اتفاقی با یکی از مهندسان حرفه ای و کاربلد در حوزه تولید لوازم خانگی برخورد کردم و چند ساعتی با هم صحبت کردیم. این بزرگوار به عنوان مدیر کنترل کیفیت در یک واحد تولیدی قدرتمند (که یک برند معروف هم هست) با یکی دیگر از مهندسین همکار بود.

فقط همینقدر بگم که نام این دو مهندس در کنار یکدیگر برای تضمین موفقیت تولید  یک واحد صنعتی در حوزۀ موردنظر در این کشور کافیست.

به قول عامیانه در ایران مثل اونها نداریم.

درددل هاش شنیدنی بود. میگفت از زمانی که آقای دکتر... (یکی از 3 نفر اول حوزه فروش در کشور که همه می شناسیم و کتاب های قطور و بی محتواش در همه کتابفروشی ها هم هست) وارد اون سازمان شد تا مشاوره بده، چطور فاتحه اونجا رو خوند تا جایی که هر دو مهندس فوق الذکر مجبور به ترک و فرار از اونجا شدن!

(همین الان که اینها رو می نویسم تا حد زیادی از سهم بازار این برند معروف کم شده)

.

هادی جان. سازمان های ما پر آزمون و خطاست.

حتی گنده هاشون. یا حداقل گنده هایی که من میشناسم.

از بزرگترین تولید کننده .... خاورمیانه بگیر تا مجبوب ترین برند حوزۀ ... کشورمون و دهها سازمان دیگری که حتی بعضیهاشون جزء 100 برند اول کشور هستن.

اونها هرگز حماقت ها و فلاکت ها و کلاه های گشادی که بر اثر اعتماد به کلاهبردارانی که به اسم مشاور برندینگ و تبلیغات و ... سرشون رفته رو برای دیگران رو نمی کنن.

و عجیب تر اینکه تابحال ندیدم درس عبرتی هم گرفته باشن.

مدام آزمون و خطا

مدام استخدام و تعدیل نیرو

بگذریم. اگه بخوام در این مورد بنویسم صبح میشه برادر

.

خواهشی که از تو (و دیگر عزیزانی که قصد سوال در این رابطه دارن) اینه که لطف کن و از من بی مقدار و بیسواد هرگز از این حوزه ها سوال نپرس که در بهترین و مودبانه ترین حالت ترجیح میدم فقط یک چیز بگم:

نمیدونم!

.

اصلاً اجازه بده واحد بازاریابی (و زیرمجموعه هاش) همچنان زیر نظر واحد فروش باشه! چیکارشون داری برادر؟

تا زمان نصب و لوله کشی سنگ های توالت، بنده و شما هفت کفن پوسوندیم.

.

همین الان اگه به بخش پایین سمت چپ وبلاگم نگاه کنی، عدد 150 رو می بینی. در صورتیکه این پستی که برات می نویسم سیصد و پنجاه و دومین پست وبلاگه.

پس 200 پست این وبلاگ کجا رفت؟

نمیگم همه ش. ولی بخش زیادی از اون 200 تایی که حذف شد مطالبی بود در رابطه با بازاریابی و تبلیغات و فروش و این کوفت و زهرمارا که ترجیح دادم برشون دارم.

حتی مقاله 4000 کلمه ای "رنگین کمان مشتریان" که حاصل تجربیات چند ساله ام بود رو هم برداشتم.

.

امروز حالم بهم میخوره از شنیدن این واژه ها

و ترجیح میدم در این مورد فقط بگم نمیدونم و میدون رو دست کاربلدها(!!) بسپرم.

بهرحال دوره، دورۀ اینهاست. هرچند اعتقاد دارم به زودی دوره اونها هم میگذره

پس برای بخش اول شرمنده

.

از قرارداد پرسیدی.

راستش در بعضی جاهایی که کار کردم قراردادی امضا نکردم. مثل همین جایی که امروز هستم و چیزی به اسم قرارداد بین من و مالک مجموعه وجود نداره.

حتی یک بار در دوران جوانی که حسابدار (و با حفظ سمت) صندوقدار یک هتل بزرگ بودم، بازهم نه قرارداد داشتم و نه حتی چک یا سفته به عنوان ضمانت!

فکر می کنم کارفرمای مذکور با نگاه اول فهمید این بابا (یعنی حقیر) بی عرضه تر و دست و پا چلفتی تر از اینه که عرضه دزدی داشته باشه.

.

اما در عین حال، در بسیاری از جاهایی که بودم قرارداد هم امضا کردم.

ولی بدون استثناء بدون مطالعه امضاشون کردم.

نمیگم تو این کار رو انجام بده. بهیچوجه. بلکه خواستم عرض کنم من اخلاقم اینطوریه. از اون اخلاق هایی که به قول قدیمی ها ماما میاره و مرده شور می بره!

.

واقعیتش اینه که قراردادهای ترکمنچای بین کارفرما و کارمند (یا کارگر) اونقدر یکطرفه و ناجوانمردانه تنظیم شده که ترجیح میدم بهش فکر نکنم.

بهرحال تفکر غالب اینه که کارمند (یا کارگر) دزده! و باید خلافش ثابت بشه.

و پاک و منزّه است آن کارفرمایی که لطف کرده و بنده و شما رو استخدام کرده! و برای جلوگیری از اتفاقات احتمالی، چک یا سفته سفید امضا میگیرن تا من و تو دست از پا خطا نکنیم.

.

اما هادی عزیز:

اگه کارفرما به هیچکدوم از وعده هایی که بهت داد عمل نکرد

اگه یک مشکل سازمانی (که هیچ ربطی به تو نداره) رو پیراهن عثمان کرد و چند ماه حقوقت رو بابت اون اتفاق برداشت.

اگه شکر اضافی خورد و کلی وعده و وعید داد و ازت خواست که محصولش رو در فلان منطقه جا بندازی و تو هم از زندگی و سلامت و همه چیزت بزنی و بعد از موفقیت محصول، کارفرما همه تعهداتش رو حواله بخشی از اندام مبارکش بکنه.

و هزار و یک اگه دیگه (موارد بالا که عرض کردم سر خودم اومده)

اونوقت دستت به کجا بنده؟

میخوای بری اداره کار شکایت کنی؟!!

.

به عنوان کسی که اشتباهاً بخشی از عمرش رو با رتبه ممتاز در دانشکده حقوق گذرونده و سالها افتخار شاگردی نزد بهترین وکلا و حقوقدانان این کشور رو داشته (و دیگه حاضر نیست به اون دوران فکر کنه) یک پیشنهاد برادرانه بهت میدم که با آب طلا بنویس:

اگه یکی توی خیابون زد توی گوشت، اونور صورتت رو هم بیار جلو و بگو یکی دیگه بزن ما بریم دنبال کار و زندگی و بدبختی خودمون.

اینجا دنبال حق نگرد.

گشتم نبود. نگرد نیست

.

بنابراین در مورد قرارداد به نظرم زیاد سخت نگیر.

فقط ببین کارفرمات قیافه ش شکل آدمیزاد باشه و اگه احساس کردی سر سفره ننه باباش بزرگ شده قراردادو امضا کن و دلت رو بزن به دریا

چون راه دیگه ای نداری

شاید شانس بیاری و کارفرمات جزء معدود افراد باشعور و فهمیده باشه

در اینصورت خوش به حالت

به منم اطلاع بده منم میام

تخصص هامم اینه: تی کشیدنم خوبه. چای هم بسیار عالی دم میکنم

.

البته تاکید میکنم. امیدوارم شانس بیاری چون اکثراً این شانس رو نداشتن

و فکر میکنم این کمبود شانس، یقه فرزندانمون رو هم بگیره.

تا زمانی که سیستم فاضلاب و لوله کشی سنگ های توالت در این کشور انجام بشه.

.

در نهایت، با توجه به روضه های فوق و اینکه همیشه سعی بر دور بودن از حوزه FMCG داشتم، بهترین کاری که می تونم برات انجام بدم معرفی تو به معدود بزرگان و افراد سلامت و واقعاً کاربلد این حوزه هست تا راهنماییت کنن که در رابطه با پرسش شما، استاد عزیزم جناب آقای حسن کشاورز فضل رو بهت معرفی می کنم.

همیشه موفق باشی

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 155 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 9:05