دلم برای شعبده بازها می سوزه

ساخت وبلاگ

از هفته قبل برگزاری سمینار 8 بهمن، مجری محترم پیشنهاد کرد که در خلال برنامه ها، یک بخش شعبده بازی هم داشته باشیم. من زیاد موافق نبودم و گفتم بعید میدونم در این دوره و زمونه، هنر شعبده بازی، چندان برای مردم، جذاب و سرگرم کننده باشه.

مجری مون فرمود شما برنامه شو ببینین. شعبده بازی نیست. یه چیزی بالاتره !

شب مراسم وقتی که مجید جلیلی برنامه شو اجرا کرد، تا حد زیادی هنگیدم.

موجود عجیبیه. از شیر مرغ تا خود آدمیزاد رو میگیره قورت میده و بعد هم یه چیز دیگه در میاره میده بهت!

مردی بسیار ساده و بی آلایش که در زمان اجرای برنامه هاش بارها و بارها تاکید میکنه:

من شعبده باز نیستم.

و در راستای اثبات این موضوع هم همیشه با آستین کوتاه برنامه هاشو انجام میده (که میدونین هیچ شعبده بازی این کار رو نمیکنه) یا اینکه میاد جلوی چشمت و بدون فاصله با شما، دستاشو هم می بره پشتش و میگه خودتون سکه، سوزن، تیغ، گوشی موبایل(!) و این جور چیزا رو بذارین تو دهنم! وقتی هم که میذاری کاملاً قورت میده!

یکی از شاهکارهاشم اینه که میگه گوشی موبایلت رو با دستهای خودت بذار تو دهنم. میذاری و قورت میده و وقتی در میاره باتری نداره!

یکی دیگه از کارهای عجیبشم این بود که همون شب جلوی چشم ما تعدادی تیغ جراحی رو گذاشت تو دهنش و قورت داد!!

حقۀ نگه داشتن عقربه های ساعت توسط آهنربای همراه شعبده باز هم که رسوای عام و خاصه. اما ایشون بدون نزدیک شدن به ساعت مچی شما و از راه دور با نگاهش عقربه ها رو عوض میکنه!

و خیلی کارهای دیگه که اگه قرار باشه به روش انجامشون فکر کنیم کلی فسفر هدر دادیم.

وقتی بعد از برنامه باهاش صحبت میکردم دیدم که این بنده خدا اگه اندکی زرنگی(و شاید هم خورده شیشه) داشت و از ابتدایی ترین اصول برندسازی شخصی مطلع بود، حال و روزش خیلی بهتر می شد. چرا که سادگی عجیبی در صحبت کردنش وجود داشت.

میگفت از بچگی که چهار دست و پا میرفته، همیشه سوزن و تیغ و این جور چیزا رو میخورده! چندبار هم تو مدرسه ساعت مدیر و ناظم و معلم ها رو خورده و با اردنگی انداختنش بیرون(!) که ناچاراً ادامه تحصیل نداده.

البته قصد ندارم در مورد مجید جلیلی زیاد حرف بزنم. یه سرچ کوچولو تو اینترنت بزنین آقای جاروبرقی، یکی دوتا کلیپ و متن در موردش هست که بیشتر باهاش آشنا میشین. هرچند معتقدم که خیلی بیشتر از اینها استحقاق معروف شدن رو داشت.

اینا مقدمه ای بود تا به اصل موضوع برسم.

نمیدونم چرا این ملّت با اصول و مبانی لذّت بردن آشنایی چندانی ندارن!

وقتی مجید جلیلی برنامه شو اجرا میکرد، اکثر مهمانان، به جای دیدن و لذت بردن، داشتن با هم بحث میکردن که اصول و روشهای کاری این بابا چیه؟! و صحبتهای همیشگی:

ــ جایی که فلان چیزو غیب کرد حتماً یه نخ به فلان جاش متصل کرده بود!

ــ وقتی که یک متر فلزی 5 متری رو قورت داد احتمالاً کرده تو یقه ش!

و...

جالب تر اینکه بعضی مهمونا وسط برنامه میومدن سراغ من و می پرسیدن:

آقای یگانه. این چیکار کرد؟ چطور تونست؟!

خب پدر من، عزیزمن، سرور من، مگه بابام شعبده باز بوده یا بابابزرگم؟! من چه میدونم چیکار کرد! چون معتقدم که نباید زیاد به این موضوع فکر کرد و در این مواقع، شاید بهتر باشه به جای مُچ گیری، برنامه رو بینیم و لذت ببریم. نه اینکه به دنبال حل معما باشیم.

اون شعبده باز بدبخت از این راه داره نون می خوره. شاید من و شما حداقل وظیفه مون این باشه که وقتی از توی کلاهش یه خرس درمیاره و از توی تنبونش یه کلاغ میاره بیرون، دست بزنیم و تشویقش کنیم و به به چه چه کنیم. نه اینکه کارآگاه بازی دربیاریم.

اون بنده خدا داره نون تردستی و مهارتش رو میخوره (البته اگه ما بذاریم!)

اونور دنیا، آقای دیوید کاپرفیلد و جدیداً همون بابایی که میگن تو TV زیاد نشونش میدن (اسمش یادم نیست) با هزار حقۀ سینمایی و گروه چند صد نفره شون از دیوار چین رد میشن و هواپیما و قطار ناپدید میکنن و تو هوا پرواز میکنن و خودشونو ارّه میکنن و ... همه هم میدونن که اینها حقه های تصویریه.

اما برای هنر اونها ارزش قائل هستن و تشویقشون میکنن.

حالا اگه اینجا بود میشدن دزد و کلاهبردار و دروغگو!! (آخ که چقدر هم ملت راستگویی هستیم ما!!)

یادمه سالها قبل وقتی که برنامه پرطرفدار دیدنیها، ویدئوی عبور دیوید کاپرفیلد از دیوار چین رو نشون داد ملّت چه شایعاتی که درست نکرده بودن:

ــ جادوگره!

ــ با اجنّه ارتباط داره!

ــ سالها مرتاض بوده و بعدش اومده بیرون!

آخه کدوم مرتاض از این صنف استعفا میده و میاد بیرون؟!(اتفاقا بنا بر نوشته های برادران امیدوار ــ جهانگردان ایران ــ خیلی از این مرتاض ها بعد از اخذ مدارج بالای دانشگاهی (اکثراً در حوزه فیزیک) از دانشگاههای معتبر، به مرحله ای رسیدن که تارک دنیا شدن)

و کلی حرفهای صد من یه غاز که فکر میکنم که خود دیوید کاپرفیلد همراه با مرغ پختۀ سر میز شامش، از شدت خنده، بندری بزنن

باری...

اون شب، خیلی دلم برای قشر شعبده باز سوخت. 

**************************************

پ.ن 1) برای سمینار 8 بهمن کلّی حرف ناگفته دارم که منتظرم فیلماش آماده بشه! فکر میکنم اگه فیلمبردار محترم، به جای تصویربرداری، از تمام صحنه ها با دست خودش نقاشی میکشید زودتر پروژه رو تحویل میداد!

پ.ن 2) در ابتدای فایل صوتی "مدل ذهنی" محمدرضا شعبانعلی میگه که :

«انسان دوست داره به همه چیز در اطرافش معنا بده و برای هر رفتاری که مشاهده میکنه، معنایی بسازه. ما انسانها اصلا دوست نداریم فقط یک جعبه سیاه ببینیم و ندونیم داخلش چی میگذره. ما سریع تفسیر و توضیح میسازیم تا احساس کنیم که سوار بر دنیا هستیم نه دنیا سوار بر ما ! ...»

پ.ن 3) بر همین اساس، بیشتر از قبل، دلم برای شعبده بازها میسوزه!

عیدی حاج خانوم...
ما را در سایت عیدی حاج خانوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 9:05