.
چهارشنبه 24 مردادماه، پدر با پای خود بر روی تخت بیمارستان خوابید اما دیگر بلند نشد!
.
قرار بود عمل جراحی کوچکی باشه و فرداش (یعنی پنجشنبه) مرخص بشن اما ...
.
شب اول (بعد از عمل) تا صبح بر بالین پدر بودم و از نظر خودم (که تجربه عمل جراحی و بیهوشی داشتم) شرایط پدر غیرعادی بود
اما از دید 3 پرستار و 2 پزشک کشیک (یعنی کسانی که در اون نیمه شب بهشون دسترسی داشتم و چندبار التماسشون کردم که بر بالین پدر حاضر بشن) شرایط نرمال بود و من چارهای نداشتم جز اینکه به حرفشون اعتماد کنم.
.
صبح زود، پیرزن همسایه (یعنی مادرِ مریض اتاق کناری) داشت میرفت وضو بگیره که سرکی به داخل اتاق ما کشید و با یک نگاه گفت: پدرتون سکته مغزی کرده!
توی دلم گفتم: برو پیزرن! دلت خوشه. (این همه تیم درمانی دارن میگن همه چی عالیه، همین مونده که تو بیای و تشخیص عارضه پزشکی بدی)
اما یکی دو ساعت بعد (و پس از گرفتن سیتیاسکن) دیدیم که با کمال تاسف، تشخیص پیرزن درست بود و تشخیص یک تیم درمانیِ مدعی، نادرست!
و پدر به جای ترخیص، با اندامی نیمه فلج و از دست رفتن تکلم، راهی آی سی یو شد.
.
به گفتۀ 2 پزشک معتمد، اشتباه کادر درمانی هم در حین عمل و هم در زمان مراقبتهای بعد از عمل باعث این موضوع شد.
اما نظر شخصی خودم اینه که:
هیچ پزشک و پرستاری در این بین مقصر نیست. بلکه اگه قرار باشه انگشت اتهام رو به جایی بگیرم، فقط به سوی سیستم درمانی بیمار کشور خواهد بود.
باری
امروز، اگرچه پدر همچنان در قید حیات است اما فقط زنده است.
.
پ.ن) برای مدتی در خدمتتون نخواهم بود
برچسب : نویسنده : msjy13g بازدید : 194