عیدی حاج خانوم

متن مرتبط با «بی خوابی های عاشقانه» در سایت عیدی حاج خانوم نوشته شده است

منّت‌گذاری‌های کودکانه

  • پردۀ اول دوران دبستان بودیم که اواسط سال تحصیلی بهمون اعلام کردن بند و بساطتون رو جمع کنین که قراره از این ساختمون قدیمی ببریمتون مدرسۀ جدید. ما هم طبیعتاً جمع کردیم و رفتیم یکی دو کوچه اونورتر تو سا, ...ادامه مطلب

  • مرز بین تشخیص "پیرزن" تا تشخیص "کادر درمانی"

  • . چهارشنبه 24 مردادماه، پدر با پای خود بر روی تخت بیمارستان خوابید اما دیگر بلند نشد! . قرار بود عمل جراحی کوچکی باشه و فرداش (یعنی پنجشنبه) مرخص بشن, ...ادامه مطلب

  • چه حسابی!

  • همیشه از بانک ملی بدم میومد. الانم همینطور. چراش زیاد مهم نیست. ولی به تازگی مجبور شدم برم بانک ملی حساب باز کنم. در مورد علتش هم کنجکاوی نکنین که نمیگم. ولی اگه خیلی کنجکاو هستین باید عرض کنم که از , ...ادامه مطلب

  • ضرب المثل های بی خاصیت

  • امروز یک خرید ساده و پیش پا افتاده و البته بسیار حیاتی و ضروری باعث شد این مطلبو بنویسم. (منظورم از ضروری س.ی.گ.ا.ره که برای امثال ما بدبخت بیچاره ها حکم آب حیات داره ولی برای جلوگیری از بدآموزی! شما هرچی دوست دارین به جاش تصور کنین. مثلا قرص زیرزبونی!) وارد یک سوپر قدیمی شدم. از اونایی که هنوز هم با لفظ بقالی می شناسیم. پیرمردی پشت پیشخان بود (پیشخوان اشتبا, ...ادامه مطلب

  • اسب های گروه چهار

  • نمیدونم تا چه حد با طبقه بندی نژادهای مختلف اسب آشنا هستین. البته اگه آشنایی ندارین مشکلی نیست. چون منم بلد نیستم. اما امشب قصد دارم به صورت اجمالی نوعی تقسیم بندی (مثل همیشه غیرعلمی) رو خدمتتون ارائه بدم. باشد تا همه با هم متفقاً و جمیعاً رستگار شویم. . گروه اول) اسب هایی که به صورت وحشی و آزاد در طبیعت زندگی میکنن و دست هیچ انسانی بهشون نرسیده و امیدواری, ...ادامه مطلب

  • چلوماهیچه، لقمان حکیم، پیشنهاد بی شرمانه

  • سال گذشته مطلبی نوشتم برای درج در سایت وزین و تخصصی کافه مارکتینگ که به مناسبت فرا رسیدن آخر سال و هجوم دوباره شرکتهای توزیع و پخش به روش فروش چلوماهیچه ای(!) بود. . اعتقاد دارم اگه سال آینده این داستان احمقانه تموم نشه، اما در سالهای بعد خودبخود این حرکات مذموم و سیاست های مذبوحانه فروش از بین خواهد رفت. . متن اصلی: . سیاست های فروش چلوماهیچه ای همراه با, ...ادامه مطلب

  • جن های پُرخور (1)

  • گیر سه پیچ داده بود که حتماً باید بره پیش یکی از دعانویس های معروف شهر. چندبار به بهانه های مختلف اومدم منصرفش کنم نشد که نشد. علیرغم اینکه ظاهراً تحصیلکرده انگلستان بود و در تمام دورانی که میشناختمش هرگز اعتقادی به مسائل ماورایی از خودش بروز نمیداد، اما از طرف دیگه، حاصل تمام عمرش در شُرُف فنا بود. ورشکستگی کارخونه و اقساط معوقه بانک و ضرر و زیانی نزدیک به 8 میلیارد تومن. مگه شوخیه؟! نمیدونم. شاید اگه منم در این موقعیت بودم در مقام غریق، به هر خس و خاشاکی که روی آب میدیدم چنگ مینداختم و حرکاتی از خودم بروز میدادم که در حالت عادی و نرمال کاملاً بعید و دورازذهنه. . سعی و تلاش چندین باره ام برای انصرافش از تصمیمی که گرفته بود فایده ای نداشت. دیدم شاید بهتر باشه که همراهیش کنم بنابراین گفتم منم باهات میام. اگه بگم کنجکاو نبودم دروغ گفتم. بهرحال افتخار ملاقات با چنین اعجوبه هایی که بنا به باور دیگران، یک لشکر جن در اختیار دارن(!) همیشه میسر نیست و فکر میکنم چنین تجربه ای به اندازۀ حروم کردم یک روز زمان از عمرمون ارزش داره.  (منم که خراب کسب تجربه ام!) . وارد منزل آقای دعانویس معروف شدیم. حدود 10 نفر قبل از ما در نوبت بودن و همگی داخل یک اتاق نشسته بودیم و ملت به نوبت میرفتن جلو و مشکلشون رو میگفتن. چیزی که برام جالب بود اینکه قبل از رفتن، تصور میکردم مراجعه کننده ها معمولا خانمها هس, ...ادامه مطلب

  • جن های پُرخور (2)

  • سه تایی عازم زیرزمین مخوف و تاریکی شدیم که جون میداد برای ساخت فیلم ترسناک. حاجی یه سطل خالی ماست کاله بهم داد و گفت برو از خاک باغچه حیاط توش بریز و بیار. به عبارت دیگه یه سطل خالی ماست با کمی خاک باغچه و مقداری آب از شیر حیاط، مثلاً قرار بود که مشکل رفیق ما رو حل کنه! علاقه ای به تعریف جزئیات ندارم، اینکه مثل احمقها مجبور شدم (مثلا به خاطر رفاقت) چه کارهایی انجام بدم. اما کلیاتش اینه که همون اول دوستم خودشو کشید کنار و از من خواست که آب توی سطل رو بهم بزنم! مشخص بود بدجور ترسیده. البته قبول کردن این کار خطیر توسط من هم به خاطر شجاعت نبود. بلکه نوعی لجبازی در وجودم رخنه کرده بود که میخواستم یه سوتی از حاجی بگیرم و خرابش کنم. حاجی هم OK داد به اینکه من سطلو هم بزنم. . مثل احمقها مشغول همزدن آب توی سطل شدم. حاجی هم داشت با زبون عجیب و غریب ورد میخوند و به جن هاش دستور میداد(!) که ناگهان آب سنگین شد! و صدای خرت و خرت داخل سطل نشون از این داشت که قطعه فلزی در آب قرار داره! (والا بخدا تمام فرایند ریختن یک مشت خاک و اضافه کردن آب رو خودم شخصاً انجام داده بودم) . گفت برش دار! با ترس و لرز دستمو کردم تو آب و دو تا میخ زنگ زده و پوسیده درآوردم (جل الخالق این دیگه چیه؟) به دستور حاجی همزدن رو ادامه دادم. دوباره آب سنگین شد و یه چیز دیگه! . دردسرتون ندم. پنج شش تا میخ و یه تکه مفتول آهنی, ...ادامه مطلب

  • گدا هم گداهای قدیم

  • کــلاس چـهــارم ابـتـــدایی بـــودم. حـوالــی ســـالهــای 64 یــا 65 بــود. یـادمــه زنـــگ آخـــر ورزش داشـتـیـــم و بـچـــه ها در دو گـروه، تیـــم تشـکیــــل داده و فوتبــال بـازی کـردن. البتـه زبونـم لال، روم بـه دیـوار از نـوع شـرطـی! خدا از ســر تقصیـراتمـون بـگذره. . خلاصه اینـکه شرطـو باختیـم و هرچی تـو جیبـمون داشتیـم ریختیـم وسـط و بعد از زنـگ تعطیـلی رفتیـم و کلی هله هوله خریدیم و ریختیم تو خیک اون اراذلی که ازشون باخته بودیم. البته اینو نفهمیدم من که هرگز در عمرم فوتبال بازی نکردم، چرا این وسط اومدم و پول دادم! (هنوز هم به نتیجه نرسیدم البته) . وقتی رسیدم خونه و هرچی زنگ زدم جوابی نشنیدم تازه دوزاریم افتاد. یادم اومد که اهل منزل در اون روز، خونه عمه جان تشریف دارن و بنده هم بای, ...ادامه مطلب

  • چگونه شبکه های اجتماعی را ترک کردم

  • پ.ن) این پست نزدیک به سه هزار و پانصد کلمه بوده و اطمینان کامل میدم که با نخوندنش هیچ چیز از دست نخواهید داد (مثل بقیه پست های این وبلاگ) . به احترام بیش از دوسال و چند ماه که از ترک کامل و بدون بازگشت اینجانب از شبکه های اجتماعی گذشته احساس میکنم می,اجتماعی ...ادامه مطلب

  • عروس تقلبی

  • چند وقت قبل یکی از وکلای محترم دادگستری از خاطراتش می گفت که جوانی وارد دفترکارش شده و گفته آقای وکیل به دادم برس. به من عروس تقلبی انداختن! . گویا جریان از این قرار بوده که در جلسه خواستگاری، دختر کوچیکه رو (که خوش آب و رنگ تر بوده) نشون دادن و موقع عقد (بعد از خطبه و امضای دفتر) زمانی که روبند عروس خانومو برداشته دیده ای دل غافل خواهر بزرگه رو بهش قالب کردن! آقای داماد هم زده زیر کاسه و کوزه و,تقلبی ...ادامه مطلب

  • مقابله با حمله حیوانات وحشی در طبیعت

  • یکی از مشکلاتی که برای طبیعتگردان عزیز اعم از ماهیگیران، کوهنوردان، شکارچیان و امثالهم پیش می آید حمله ناگهانی از طرف حیوانات وحشی است. در این مواقع، مانند هر زمان دیگری که نیازمند تصمیم گیری فوری و صحیح هستیم، حفظ خونسردی دارای اهمیت حیاتی بوده و قطعاً در این حالت است که تصمیم گیری بهتری انجام خواهد شد. بهرحال هر حیوانی قلق خاص خودش را داشته و تجربه نشان داده تنها موجودی که متاسفانه به این راحت,مقابله,حیوانات,طبیعت ...ادامه مطلب

  • برندهای سوپر لوکس ایرانی

  •  با توجه به اینکه بخش تولید کشور حتی در زمینه کالاهای مصرفی و روزمره هموطنان عزیز با مشکلات عدیده ای روبروست، نوشتن درباره برندهای لوکس ایرانی کار ساده ای نیست. به عبارت دیگر شاید نشود برند ایرانی لوکسی را در کشور نام برد. البته با این فرض که "کمی گران تر بودن" ویا "کمی خاص تر بودن"  را با "لوکس بودن" متمایز بدانیم. در نظرسنجی انجام شده توسط یکی از حرفه ای ترین سایتهای بازاریابی کشور که بنده هم اف,برندهای,ایرانی ...ادامه مطلب

  • همه زیرآبی رفتن ها هم بد نیست!

  • از قدیم گفتن زیرآبی رفتن کار آدمای خوب نیست! شایدم راست میگن. چون معمولاً نمی بینیم که آدمای خوب زیرآبی برن. هرچند بعضی معیارهای خوب بودن هم تو دوره های مختلف باهم فرق میکنن. بگذریم...   ولی: بعضیا زیرآبی رفتن تا من و شما زیر آب نریم... بعضیا زیرآبی رفتن تا من با خیال راحت اینجا بشینم و خزعبلاتم رو بنویسم... بعضیا زیرآبی رفتن تا شما هم با خیال راحت اینجا بشینین و حرفای قشنگ بنویسین ... و از همه ,زیرآبی ...ادامه مطلب

  • برندهای اصیل ایرانی

  •  یادش بخیر! زمان بچگی هروقت می خواستیم به طرفمان این ضرب المثل معروف را حالی کنیم که هر گردی گردو نیست با بیان کودکانۀ خود می گفتیم هرکی سیبیل داره بابات نیست! بعدها که بزرگتر شدیم (یا حداقل توهّم زدیم که بزرگ شدیم!) این بیت زیبای مولوی آویزه گوشمان (یا حداقل گوش بنده حقیر) شد: گر نیک و بد نزد خدا یکسان بُدی در ابتلا   جبرئیل ماهرو با ابلیس هم سیماستی ولی نمی دانم چرا هنوزهم خیلی از مدعیان، هر گ,برندهای,ایرانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها