عیدی حاج خانوم

متن مرتبط با «من خون رزان خورم» در سایت عیدی حاج خانوم نوشته شده است

منّت‌گذاری‌های کودکانه

  • پردۀ اول دوران دبستان بودیم که اواسط سال تحصیلی بهمون اعلام کردن بند و بساطتون رو جمع کنین که قراره از این ساختمون قدیمی ببریمتون مدرسۀ جدید. ما هم طبیعتاً جمع کردیم و رفتیم یکی دو کوچه اونورتر تو سا, ...ادامه مطلب

  • بابا. نترس! منم حمید

  • . . فیلم های ایرانی زیادی دیده ام که طبیعتاً تعدادی از اونها به عنوان فیلم هایی قوی (به نسبت توانایی سینمای ایران) در خاطرم ثبت شده و برعکس، خیلی ها هم خیر. اگه قرار باشه بلافاصله و سریع اسم 3 فیلم ت, ...ادامه مطلب

  • من و این‌همه خوشبختی محاله

  • زیر لب مشغول مذاکره با خودم بودم:  گندت بزنن ادارۀ هواشناسی که بازم آمار اشتباه دادی. قرار بود هوا نیمه ابری باشه ولی این رگبار و توفان شدیدو کجای دلم بذارم؟ البته چندان نگران کت شلوار و پیراهن نویی, ...ادامه مطلب

  • آخوند یا جرّاح؟

  • . حوالی سالهای اگر اشتباه نکنم 73 یا 74 شمسی بود که در یکی از وزارتخونه‌ها مشغول گذراندن خدمت مقدس(!) سربازی بودم. اونجا در مقام رئیس‌دفتر یکی از گُنده‌ها انجام وظیفه می‌کردم (از آوردن نام اصلی آقای , ...ادامه مطلب

  • دست خالی بهتر از دست خونیه

  • دیروز برای خریدهای روزمرّه رفتم سوپر که چشمم خورد به یک DVD. البته مسوولیت خرید این نوع آثار هنری معمولاً برعهده همسر گرامیست و بنده به این دلیل که به سلیقۀ ایشون اعتماد کامل دارم، چندان دخل و تصرفی د, ...ادامه مطلب

  • من روانی نیستم!

  • . . بدون شک برای هر مشکلی، راه حلی وجود دارد که به دست متخصص و کاربلد اون حوزه قابل حل خواهد بود. . طبیعتاً اگر گیربکس ماشینم خراب بشه برای رفع این مشکل به دبیر تاریخ مدرسۀ فرزندم مراجعه نمیکنم. . یا اگه خدای نکرده نیاز به جراحی قلب باز داشته باشم، آویزون هندوانه فروش سر کوچه نخواهم شد. (بماند که بعضی ها برای استناد به موفقیت های چشمگیر اقتصادی مملکت دست , ...ادامه مطلب

  • خرخونِ غیر پاستوریزه!

  • زنگ زد و گفت حالم از این پسرۀ احمق بهم میخوره. گفتم کی؟ گفت آرش (با آرشِ معروفِ هم اتاقی بنده که قبلا در موردش نوشته بودم فرق میکنه) پرسیدم چرا؟ گفت: مرتیکۀ نره خر با این هیکلش خجالت نمیکشه تو دانشگاه معدلش 20 شده! گفتم حق داری!! این، مکالمۀ چند سال قبل بنده بود با مالک هتلی که آرش در اونجا کار میکرد. (اون زمان آرش مدیر فرانت آفیس بود یا چیزی تو این مایه ها) . آرش پسر دوست داشتنی و محبوبی بود و البته هنوزم هست. بسیار باهوش اما کمی ساده دل. متاهل و دارای یک فرزند. سرِ پیری هوس دانشگاه به سرش زد. مدیریت جهانگردی و از همون ترم اول، زرت و زرت معدل 20 میگرفت! . چند روز بعد از مکالمۀ فوق، رفتم هتلی که توش کار میکرد. نشستیم تو رستوران و کمی گپ زدیم. بهش گفتم: آرش جان. برادر من. عزیزمن. خدای نکرده سن و سالی ازت گذشته. آخه آدم عاقل میره دانشگاه معدل 20 میگیره؟! زشته. تو بچه داری! فردا جواب همین بچه تو چی میخوای بدی؟! . گفت: خب درس ها خیلی ساده و راحتن. حالا باید چیکار کنم؟ . گفتم: ببین. وقتی امتحان میدی در بعضی درسها یکی دوتا سوال رو جواب نده. بذار به جای 20 مثلاً 18 بگیری. برای یکی مثل تو (با این قد و هیکل و سن و سال) خیلی برازنده تره که بگی معدلم مثلا 19.37 شده تا اینکه مثل بچه های دبستانی بگی 20 . یه خورده فکر کرد و گفت راست میگی! (خدا حفظش کنه. هنوز این معصومیت چهره رو در زمان مکا, ...ادامه مطلب

  • به مناسبت 9 آذر

  • یکسری مناسبت ها در تقویم ما ثبت شده و یکسری هم نشده. کاری به علّتش ندارم و معتقدم که 3 سال بعد در چنین روزی اتفاقی خواهد افتاد که احتمالاً از اون به بعد در تقویم ما به عنوان "روز ملّی باکلاسی ملّت ایران" و یا چیزی در این مایه ها نامگذاری بشه. البته بعید هم نیست که از دید اونوری ها (همونایی که قراره آخرش برن جهنم) به عنوان "روز حماقت مردم ایران" شناخته بشه. نمیدونم . رجوع شود به این پست: بحران جدی کشور در 99/9/9 , ...ادامه مطلب

  • میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

  • پردۀ اول چندسال قبل در یک واحد تولیدی خصوصی توی کارخونه نشسته بودیم و بقول معروف داشتیم زندگیمونو میکردیم که ناگهان آژیر به صدا دراومد! آتش سوزی از انبار شروع شده و در حال گسترش بود. اونم کجا؟ توی یک کارخونۀ تولید کاغذ! تا به خودمون اومدیم دیدیم اکثر 60 پرسنل خط تولید اون شیفت در حال فرارن. البته کاملاً حق داشتن. چون هرلحظه امکان انفجار مواد شیمیایی داخل انبار مواد اولیه بود و پیامدش هم فاج, ...ادامه مطلب

  • کارمندان اخراجی من

  • علاقه خاصی به مهندس "فرهاد کاشانی" دارم. هرچند متاسفانه تاکنون موفق به دیدار ایشان نشده ام ولی ارادتم بیشتر بر اساس نوع نگارش وی می باشد که ردپای تجربه ای بس عمیق بابت سالها کار مدیریتی و همچنین کوله باری از تجربیات گرانبها در سفر به کشورهای مختلف جهان را در نوشته هایشان که به زبان ساده و بدون ذره ای اضافات و تعارف می باشد، می بینیم. به عبارت دیگر، حسی که از خواندن مقالاتشان در خواننده ایجاد می ش,کارمندان,اخراجی ...ادامه مطلب

  • از امر به معروف داعش تا نهی از منکر آقای دکتر

  • این خاطرۀ جالب و صد البته دردناک، مربوط به سالهای اوایل دهه هفتاده که حقیر در سال آخر دبیرستان عمرم رو هدر می دادم و  آقای دکتر قصۀ ما هم (که اعتقادات مذهبی بسیار خشکی داشت) دانشجوی پزشکی بود و متاهل و دارای 3 فرزند!! که منزلی کوچک متناسب با بودجۀ محدود دوران دانشجویی اجاره و به همراه خانواده ش گذران زندگی می کرد.  این بزرگوار در اولین و آخرین باری که زیارتش کردم برام با افتخار و غرور و سربلندی، ,معروف,داعش,منکر,آقای,دکتر ...ادامه مطلب

  • اندر باب تفاوت منقار پرندگان!

  • از زمان تاسیس این دکّه (بخونین وبلاگ) تا الان به هر چیزی فکر میکردم جز اینکه مجبور بشم نصفه شبی چندتا عکس از اینترنت کش برم و به سرعت، یک پست اورژانسی بنویسم برای شناختن تفاوت منقار پرنده ها! (خدایا این حال خوشو از ما نگیر) امشب یکی از دوستان زنگ زد و گفت یک جوجه کبوتر توی خیابون پیدا کرده و هر کاری میکنه نمی تونه نوکش رو باز کنه بهش غذا بده! علت نوشتن این پست همین بود. ببینید دوستان. این اتفاق م,اندر,تفاوت,منقار,پرندگان ...ادامه مطلب

  • اشتباهات مرگبار من در حوزۀ کاری

  • قصد دارم از 2 اشتباه مرگباری که در حوزه کاری و طی این سالها انجام دادم بنویسم. اشتباهاتی که مقصرش تماماً خودم بودم اما خدا رو شکر هردوشون بخیر گذشت. هرچند نوشتن در مورد اشتباهات شاید برای امثال بنده و همکارانم حرکتی غیر حرفه ای محسوب بشه و در رزومه مون تاثیر نامطلوبی به جا بذاره. اما در واقع چندان ا, ...ادامه مطلب

  • کادوی ارزشمند

  • پیرو پست قبلی اینجانب و اظهار لطف دوستان عزیز که به رسم ادب از تک تک اونها در صفحات شخصیشون تشکر شد (و در اینجا هم بصورت عمومی یکبار دیگه تشکر میکنم) یکی از هموبلاگی های عزیز، کادوی شخصی اینجانب رو ارسال فرمودن که ضمن تشکر فراوان اینجا قرار میدم.  بدون شک زحمت این دوست عزیز و مخصوصاً زمان ارزشمندی, ...ادامه مطلب

  • رفع خستگی همراه با اندکی شرمندگی

  • ماموریت ناگهانی به استان خراسان جنوبی و شهرهای قاین، فردوس، طبس و بیرجند که از ساعت 4 و نیم صبح دوشنبه آغاز شده بود دیشب با 1860 کیلومتر رانندگی در جاده های کویری به پایان رسید و ساعت 10 شب رسیدم خونه و با توجه به یک عدد هایپ که برای هوشیاری بالاتر رانندگی مصرف کرده بودم، همچنان مثل جغد بیدارم. ضمن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها