عیدی حاج خانوم

متن مرتبط با «متولد ماه مهر زن» در سایت عیدی حاج خانوم نوشته شده است

مرز بین تشخیص "پیرزن" تا تشخیص "کادر درمانی"

  • . چهارشنبه 24 مردادماه، پدر با پای خود بر روی تخت بیمارستان خوابید اما دیگر بلند نشد! . قرار بود عمل جراحی کوچکی باشه و فرداش (یعنی پنجشنبه) مرخص بشن, ...ادامه مطلب

  • گندت بزنن وردپرس!

  • قدیمیا بهتر یادشونه. زمانی بود که تلویزیون‌ها اکثراً 14 اینچ سیاه‌وسفید توشیبا بود یا از این مُبله‌ها. کم‌کم تلویزیون‌های رنگی اومد که البته تکنولوژی عجیب و محیِرالعقولی با خودش به همراه داشت: کنترل, ...ادامه مطلب

  • "اهـل کجـا بـودن" وزنـۀ سنـگینیـست.

  • . . پیشنهاد: مطالعۀ این متن به خانم های محترم توصیه نمیشه. . . هرچند گفته شده تظاهر و ریا به هر نوعی، منفور و مذموم و ناپسنده، اما واقعیتی که به چشم می بینیم و با تمام وجود لمس می کنیم اینه که همۀ ما کم و بیش (کمابیش هم درسته) دچار این وضعیت هستیم. . اینکه بهترین لباس ها رو در مهمونی و مجالس عروسی و امثالهم می پوشیم تا خودِ جذاب تری نسبت به خودِ روزمرّه به , ...ادامه مطلب

  • باید ماهیگیر باشی تا متوجه بشی

  • بخش اول (اندر باب اعتیاد) . ایام تعطیلات عید موقعیت خوبی بود برای رهایی از استخون درد ناشی از خماری! البته معنای این استخون درد و خماری رو دست اندرکاران و معتادان محترم به خوبی درک می کنن. راستی سلام. عیدتون مبارک من سعید هستم. یک مسافر. یک معتاد! (البته معتاد به ماهیگیری) . زمان: 6 فروردین مکان: میعادگاه همیشگی: منطقه گلورد. رود تجن برخلاف اعلام اداره هواشن, ...ادامه مطلب

  • چلوماهیچه، لقمان حکیم، پیشنهاد بی شرمانه

  • سال گذشته مطلبی نوشتم برای درج در سایت وزین و تخصصی کافه مارکتینگ که به مناسبت فرا رسیدن آخر سال و هجوم دوباره شرکتهای توزیع و پخش به روش فروش چلوماهیچه ای(!) بود. . اعتقاد دارم اگه سال آینده این داستان احمقانه تموم نشه، اما در سالهای بعد خودبخود این حرکات مذموم و سیاست های مذبوحانه فروش از بین خواهد رفت. . متن اصلی: . سیاست های فروش چلوماهیچه ای همراه با, ...ادامه مطلب

  • گوسفند یعنی زندگی

  • دوران طفولیت (هرچند الان هم کودک هستم) یک بار که پدرم ما رو به مسافرت برد، از دریاچۀ ارومیه (اون موقع بهش میگفتن دریاچه رضاییه) رد شدیم. منم مثل همیشه با دیدن اون حجم عظیم آب، دین و ایمون نداشته ام رو از کف داده و سریع قلابمو از صندوق عقب آوردم که مثلاً برم ماهیگیری! که ابوی محترم ندا داد: ــ الا یا ایها الفرزند ابله! اینجا ماهی نداره . اینجا بود که روی دیگر سکه و چهره خشن زندگی رو با وضوح FuLL HD لمس کردم. دریاچه بدون ماهی؟! و خطاب به خداوند ندا دادم الهی خشک بشه این دریاچه که ماهی نداره! که اگه میدونستم اینقدر مستجاب الدعوه هستم و بعد از چندین سال خداوند به حرف این بندۀ روسیاه جامه عمل می پوشونه قطعاً مسیر بهتر و پردرآمدتری رو برای گذران زندگی انتخاب میکردم! خلاصه اینکه اینجا یکی هست که مسئولیت کامل خشک شدن دریاچه ارومیه رو به عهده گرفته. باری، غرض از مقدمه فوق این بود که اعتراف کنم بنده حقیر هم مثل تمامی دیگر مردان این کرۀ خاکی همون کودک سالها قبل هستم که فقط اسباب بازیهایم واقعی شده. . روز دوم سفر ارمنستان که طبق برنامه عازم گشت دریاچه سوان شدیم اول از هرچیز از لیدر محترمه (که خانمی زیبا، مهربان، خونگرم و صد البته بسیار هم باتقوا و با فضیلت بود) پرسیدم که آیا امکان ماهیگیری در این دریاچه وجود داره؟ که ایشان در جواب فرمود: لا ! بنده هم گفتم همه تون برید به فنا و خواستم برگر, ...ادامه مطلب

  • حسرت بزرگ زندگیم

  • در پست پیشین از ثروت های عجیب و اختلاف طبقاتی هایی نوشتم که مهمترین بخش اون لمس کردن این پدیده از نزدیک بود که با شنیدن های معمول در جامعه کاملاً متفاوته. البته بر اساس چند کامنت رسیده با موضوعی یکسان، جهت شفاف سازی باید عرض کنم که خواهشاً انگ کمونیستی و این چیزا رو به حقیر نچسبونین که نه سواد این چیزا رو دارم و نه اعتقادی به یکسان بودن وضعیت مردم . . فکر میکنم در این موارد، اولین ذهنیتی که برای هر شخص پررنگ میشه چیزیست که اون رو به نام های حسرت، حسادت، رشک، غبطه و امثالهم می شناسیم. (البته تعاریف اینها با هم کلاً متفاوته. بنده کلی و سریع عرض کردم تا به اصل مطلب برسیم) . بر خلاف تعاریف اخلاقی و آموزه های دینی که برخی از این واژه ها رو بد و ناپسند میدونن اما چه بخواهیم چه نخواهیم حسادت و حسرت (در انواع و تعاریف مختلفش) ریشه در ذات ما مردم (بطور اخص ما ایرانی ها ) داره که علت ایجاد اونها هم برمیگرده به آسیب های دوران کودکی که مهمترینشون هم دو عامل زیره که باعث فلاکت این ملت شد: . مقایسه والدین (ببین فلانی چقدر خوب درس میخونه) ارزیابی های جامعه (نمرات دوران تحصیل) . و زمانی که هردوی این عوامل در کنار هم قرار بگیرن، تشکیل یک جامعه با مردمانی سراسر حسرت و صد البته حسادت خواهند داد. احتمالاً به همین دلیله که در کشوری مثل ژاپن که مدتهاست ارزیابی های اجتماعی (مثل نمره دادن به دانش آموزا, ...ادامه مطلب

  • بلاد ماهیگیران قلّاب به دست

  • آورده اند که خشکسالی کریه المنظری در این سرزمین وسعت بگرفت. به نحوی که مردمان، آیندۀ مطلوبی متصوّر نبوده و با خود همی گفتند این درد را چگونه مرهمی باشد؟ . تا اینکه بزرگی ندا داد: ای کسانی که ایمان آورده اید و ایضاً نیاورده اید. بدانید و آگاه باشید که من وِردی می دانم که اگر خوانده شود، بارانی خواهد بارید که از مشرق تا مغرب این سرزمین آباد گردد. خلق یکصدا فریادیدند که بخوان ای بزرگ! اما آن بزرگ در حالیکه انگشت شست خود را به خلق نشان می داد چنین فرمود: اُف بر شما ای قوم راحت طلب! من هرگز چنین نکنم و به شما ماهی نخواهم داد بلکه ماهیگیری خواهم آموخت و ابزارش را در دستان شما قرار خواهم داد. پس بشتابید که سمینارهای آموزش "ورد دعای باران" از فلان روز تا فلان شب برقرار است و ایضاً ردیف آغازین هم ممل,ماهیگیران ...ادامه مطلب

  • میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

  • پردۀ اول چندسال قبل در یک واحد تولیدی خصوصی توی کارخونه نشسته بودیم و بقول معروف داشتیم زندگیمونو میکردیم که ناگهان آژیر به صدا دراومد! آتش سوزی از انبار شروع شده و در حال گسترش بود. اونم کجا؟ توی یک کارخونۀ تولید کاغذ! تا به خودمون اومدیم دیدیم اکثر 60 پرسنل خط تولید اون شیفت در حال فرارن. البته کاملاً حق داشتن. چون هرلحظه امکان انفجار مواد شیمیایی داخل انبار مواد اولیه بود و پیامدش هم فاج, ...ادامه مطلب

  • از سلسله مباحث درس های زندگی

  • امشب قصد دارم اولین درسهای زندگی که در سالهای اولیۀ عمرم کسب کردم و اتفاقاً نقش حیوانات هم در اونها بسیار پررنگ بود رو خدمتتون عرض کنم: ************************************* «پرده اول» حوالی سالهای 58 یا 59 بود. شبی در تلویزیون سیاه و سفید خونه مون، بعد از اتمام برنامۀ کودک که جذاب ترین قسمتش هم نقش, ...ادامه مطلب

  • سوزن نزن. داد هم نزن!

  • میگن طرف نشسته بود و از فرط بیکاری به خودش سوزن میزد و از شدت درد، داد هم می کشید! یکی اومد بهش گفت: داداش. سوزن نزن. داد هم نزن! (به همین سادگی) معتقدم این حکایت قدیمی (که البته اصلش چندان مودبانه نیست) در عین سادگی ظاهری، حرفهای زیادی داره. مخصوصاً مصداق های فراوانش رو هم در جامعه امروز می بینیم, ...ادامه مطلب

  • نامه به فرزندانم (1)

  • فرزندان عزیزم یکی از خصلتهای ما انسانها که به نظر میرسه جزئی لاینفک از زندگیمون ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • نامه به فرزندانم (2)

  • میدونین بچه ها. بعضی حرفها رو نمیشه رودررو گفت. بعضیها رو هم نمیشه ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • نامه به فرزندانم (3)

  • سینا جان! یادمه از روزی که وارد مدرسه شدی میگفتی وقتی بزرگ شدم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • نامه به فرزندانم (4)

  • صدراجان. برای هیچ پدری آسون نیست که از بچه هاش معذرت خواهی کنه. البته ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها