عیدی حاج خانوم

متن مرتبط با «یادی از دوستان قدیمی» در سایت عیدی حاج خانوم نوشته شده است

و بازهم مورچه‌خوار و اتوبوس جهانگردی!

  • قرار بود تمام مدت این هفته رو در خراسان جنوبی مشغول چریدن باشیم! بر همین اساس، از ابتدای هفته، در معیت آقای همکار، رفتیم به سمت خراسان جنوبی.  داشتیم حالمونو می‌کردیم که ناگهان آقای مدیرعامل روز دوشن, ...ادامه مطلب

  • اگر بار گران بودیم رفتیم (خداحافظی از وبلاگ)

  • حدود سه سال قبل در چنین روزهایی، من هم بخشی از لشکر شکست خوردۀ چندین هزارنفره‌ای بودم که خسته از ویرانه‌های زلزلۀ معروف بلاگفا به دنبال سرپناهی برای ن, ...ادامه مطلب

  • ما می‌توانیم. از واقعیت تا توهّم

  • 2 سال از اون افتضاح گذشت. از افتضاح وحشتناکی که مثل همیشه، تحمل بخش دردناک قضیه هم به گردن افراد بیگناه افتاد. افتضاحی که شاید به دلیل توهّم بعضی‌ها و در راستای عبارت منحوس "ما می‌توانیم" بود.  جناب, ...ادامه مطلب

  • دست خالی بهتر از دست خونیه

  • دیروز برای خریدهای روزمرّه رفتم سوپر که چشمم خورد به یک DVD. البته مسوولیت خرید این نوع آثار هنری معمولاً برعهده همسر گرامیست و بنده به این دلیل که به سلیقۀ ایشون اعتماد کامل دارم، چندان دخل و تصرفی د, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ای از سرزمین زباله ها

  • اگه از راه زمینی و جادۀ جنوب وارد شهر ما شده باشین احتمالاً در نزدیکی ورودی شهر و برای دقایقی بوی معروف و ناخوشایند کارخونه کود کمپوست و محل دفن زباله های این شهر به مشامتون خورده که به زیبایی هرچه تمام تر، فضای پرواز ملائکه رو به گند کشیده. . دقیق یادم نیست سال 86 بود یا 87 که برای چند ماه در کارخونه ای کار میکردم که در نزدیکی محل دپوی زباله ها بود. یعنی ا, ...ادامه مطلب

  • استاد خوب...دانشجوی خوب (برای سینا شهبازی عزیز)

  • یکی از وبلاگ نویسان خوبی که میشناسم، سینا شهبازی عزیزه که بهش میگم سینای همیشه کنجکاو! نوشته هاش، هم دوست داشتنیه و هم نشون دهندۀ روحیه پرسشگر و تیزبین و قابل تحسینشه. امشب پستی ازش خوندم که خواستم نظرمو طی کامنتی زیرش بنویسم ولی احساس کردم ممکنه طولانی بشه بنابراین اینجا نوشتم. . سینای عزیز. اجازه بده قبل از ورود به بحثِ استاد خوب و بد، یه مقدمه کوچیک بگم: . نمیدونم این از خصلت بازی روزگاره یا خصلت ما آدما که بعضی اتفاقاتی که امروز باعث سرشکستگی و حقارته، فردا به نوعی افتخار محسوب میشه! منظورم انصراف از دانشگاهه که زمانی نوعی رسوایی و آبروریزی و به قول مرحوم فنی زاده "بی ناموسی!"  بود و امروز به نوعی تقلید از افکار و آندیشه های بزرگان و موفق ترین افراد دنیاست! به قول معین: عجب بالا و پایین داره دنیا... . اجازه بده از دو مقطع زمانی با اختلاف 15 ساله برات بگم. حوالی سال 75 بعد از دوسال تحصیل در دانشکدۀ مدیریت، احساس کردم که دانشگاه، پاسخی برای پرسش هام نیست متاسفانه همانند بسیاری از همسن و سالانم، شخصیت ایده آل و کمال طلبی داشتم که همین ایده آل بودن اثرات مخربش از شیشه و کریستال و هروئین هم بالاتره فقط بدنامی اونا رو نداره! همین . بنابراین تصمیم گرفتم انصراف بدم تا برم خدمت سربازی و بتونم گذرنامه بگیرم و برای همیشه از این کشور برم و اونطرف ادامه تحصیل بدم و ادامه خواب و خیا, ...ادامه مطلب

  • در محضر ازمابهترون

  • حمید از پرسنل یک آژانس املاک معروف تهران بود. اختصاصاً برای منطقه نیاوران و فرمانیه و کامرانیه. موضوع مربوط به سال نود و یکه و من تهران زندگی می کردم. چند باری که وقتم آزادتر بودم با هم رفتیم برای سرکشی آپارتمان های مسکونی (به قول خودش کارشناسی ملک و چیزایی که ازش سردرنمیارم) واضح تر بخوام عرض کنم یک بار به صورت اتفاقی رفتیم و بعد از اون، من اصرار میکردم که ماهی یکی دو مرتبه منو با خودت ببر! واقعاً تجربه جالبی بود که به این سادگی به دست نمیاد. اختلاف طبقاتی که همه شنیدیم و به زبون میاریم رو در اونجا میشد به وضوح لمس کرد. . آپارتمان های متری 12 تا 18 میلیون تومن! متراژهای 200 متر تا 580 متر! متریال های برند از کلید و پریز گرفته تا سرویس بهداشتی و کاغذدیواری ساخت ترکیه و اسپانیا و آلمان. مخ,ازمابهترون ...ادامه مطلب

  • 100 امتیاز

  • اون: مرخصی میخوام آقای یگانه من: حرفشم نزن. آخر ساله از مرخصی خبری نیست. . اون: فقط یه روز. پنجشنبه میرم شنبه صبح سرکارم. من: چه خبر هست حالا؟ . اون: میخوام برم برف بازی! من: الان برف کجا بود دخترجان؟! . اون: شهر ما هنوز برف داره (راست میگفت. شهرش, ...ادامه مطلب

  • دلم برای شعبده بازها می سوزه

  • از هفته قبل برگزاری سمینار 8 بهمن، مجری محترم پیشنهاد کرد که در خلال برنامه ها، یک بخش شعبده بازی هم داشته باشیم. من زیاد موافق نبودم و گفتم بعید میدونم در این دوره و زمونه، هنر شعبده بازی، چندان برای مردم، جذاب و سرگرم کننده باشه. مجری مون فرمود شم, ...ادامه مطلب

  • یادی از جناب لمور

  • چند شب قبل در حال مطالعه روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی عزیز بودم که رسیدم به پست آنتروپومورفیسم و با دیدن عکس جونوری به نام لمور (Lemur) احساس کردم که خیلی برام آشناست. انگار یه جایی همدیگه رو دیده بودیم! البته در اون موقع کاری پیش اومد و از پای لپ , ...ادامه مطلب

  • میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

  • پردۀ اول چندسال قبل در یک واحد تولیدی خصوصی توی کارخونه نشسته بودیم و بقول معروف داشتیم زندگیمونو میکردیم که ناگهان آژیر به صدا دراومد! آتش سوزی از انبار شروع شده و در حال گسترش بود. اونم کجا؟ توی یک کارخونۀ تولید کاغذ! تا به خودمون اومدیم دیدیم اکثر 60 پرسنل خط تولید اون شیفت در حال فرارن. البته کاملاً حق داشتن. چون هرلحظه امکان انفجار مواد شیمیایی داخل انبار مواد اولیه بود و پیامدش هم فاج, ...ادامه مطلب

  • از انگور و شغال تا حوزۀ مدیریت دولتی

  • میگن یه بابایی دمر خوابیده بود و کله شو کرده بود تو جوب (جوی آب) و داشت آب می خورد. یکی رد شد و گفت: پدرجان. اینطوری آب نخور. عقلت کم میشه! برگشت گفت: عقل دیگه چیه باز؟!! گفت: هیچی با تو نبودم! کارتو بکن! . چندماه قبل یکی از دوستان بهم گفت میدونی چه رتبۀ خوبی تو الکسا داری؟ گفتم: الکسا دیگه چیه باز؟! گفت: ... (اجازه بدین نگم چی گفت! خودتون حدس بزنین) . چند روز بعدش به اصرار خودش اومد خونه و نشست پ, ...ادامه مطلب

  • فرافکنی از نوع ایرانیزه!

  • چند وقت قبل در مراسم خاکسپاری یکی از بستگان حضور داشتم. چند قطعه آنطرف تر بر سر یک مزار، شور و حالی عجیب برپا بود. به حدی که برای ارضای حس کنجکاوی (بخوانید فضولی!) رفتم سرکشی که با صحنۀ ناراحت کننده ای روبرو شدم. گویا مرحوم در یک نزاع خیابانی کشته شده و مادر متوفی خودش را بشدت می زد و عباراتی بیان میکرد از قبیل الهی مادر به قربانت بهترین پسر بودی و با ادب ترین فرزند بودی و هیچکس به خوبی و مظلومیت,فرافکنی,ایرانیزه ...ادامه مطلب

  • ما می توانیم. از واقعیت تا توهّم

  • 2 سال از اون افتضاح دردناک گذشت. هرچند تحمل بخش دردناک قضیه هم مثل همیشه به گردن افراد بیگناه افتاد. افتضاحی که شاید به دلیل توهّم بعضی ها و در راستای عبارت منحوس "ما می توانیم" بود.  جناب آقای دکتر "ما می توانیم نژاد" ! آیا میدونی سوختگی با بنزین یعنی چی؟ فکر میکنم چیزی باشه در حد سوختن با آتش جهنّم! البته دومی رو که درک نکردیم ولی اولی رو می دونیم چیه. راستش اون موقع که این اتفاق افتاد با خودم ,توانیم,واقعیت,توهّم ...ادامه مطلب

  • از امر به معروف داعش تا نهی از منکر آقای دکتر

  • این خاطرۀ جالب و صد البته دردناک، مربوط به سالهای اوایل دهه هفتاده که حقیر در سال آخر دبیرستان عمرم رو هدر می دادم و  آقای دکتر قصۀ ما هم (که اعتقادات مذهبی بسیار خشکی داشت) دانشجوی پزشکی بود و متاهل و دارای 3 فرزند!! که منزلی کوچک متناسب با بودجۀ محدود دوران دانشجویی اجاره و به همراه خانواده ش گذران زندگی می کرد.  این بزرگوار در اولین و آخرین باری که زیارتش کردم برام با افتخار و غرور و سربلندی، ,معروف,داعش,منکر,آقای,دکتر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها